من بگی نگی بی تی اس رو میشناسم ولی همه که نمیشناسنشونسلام.مرسی آره برای کسایی که بی تی اس رو نمیشناسن گیج کننده است مرسی از پیشنهادت
باید بیشتر روش کار بشه بحث همین توصیفهاست البته باید به اینم فکر کنیم که خب این رمان برای ۳ ساله پیش هست و خب تجربهی کمتری ایشون داشتن بیشتر حرف ما اینکه برای ما رمانت مثل یه فیلم باشه من مطمئنم اگه این ایرادهای توصیفی بر طرف بشه یا یه...از روی نوشتنت معلومه عجله زیادی داری واسه پیش بردن داستان، که ممکنه از شوق زیادت یا بیحوصلگی باشه،انقدر عجله نکن آروم پیش ببر ،اتفاق های کوچیک و یکم طول بده،مثلا از راه فرودگاه تا هتل فقط دوخط نوشتی،میتونستی طولش بدی تا رمانت مثل فیلم و سریال واسه خواننده شرح داده بشه، مثلا توصیف ساختمون ها،خیابونا،حتی لباس پوشیدن مردم یا شلوغی شهر،موضوعی که شروع کردی جدیده اینو مطمئنم،ولی عجله نکن رمانت حیف میشه.
گایز الانویرایش کردم یه چککنید
شاید بهتره برم اونجا و صاحب تلفن هم پیدا کنم .یه پیام به گوشیم رسید که بازش کردم . (هی بیبی ساعت 4 منتظرتم بیا و پسرا رو ببین.)
وا نیم ساعت دیگه که ساعت ۴ میشه. بدو بدو از روی تخت سفید رنگ بلند شدم و حاضر شدم. موهای مشکی رنگم رو ساده بالا بستم و یه مانتو کاربنی پوشیدم. روبروی تنها آینه اتاق که کنار در توالت بود ایستادم و شال سفید رو روی سرم انداختم. شلوار سرمهای جینی که پوشیده بودم؛ خیلی برایم بلند بود و به تنم زار میزد. چیزی درونم غر زد تا تو باشی با دقت خرید کنی. از اتاق بیرون رفتم و پله ها رو پایین رفتم و به متصدی هتل گفتم که یک تاکسی خبر کند. درگیر حرف پسرک پشت گوشی بودم. چه میگفت؟ پسرا کی هستن؟...