- ارسالیها
- 3,175
- پسندها
- 36,602
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 40
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- #1
درود
مسابقه داستان کوتاه در قسمت نظر کاربران هماکنون آغاز میشود.
داستان شماره یک
سرمای استخوان سوزی بود، دانه های برف همچنان روی شانه هایم مینشست و من در این شهر، تنها و غمزده، با کوله باری از درد که مانند برف که روی دوشم ریخته بودند و کم کم آب میشدند و به خورد الیاف پالتوی کرم رنگم میرفت، قدم میزدم. دستم را دراز کردم و مرواریدهای سفید رنگ روی دستم نشست واقعا تو این مکان که درخت های برهنه سفید پوش شده بودن صحنه جالبی درست کرده بود. با صدای گرم و مهربان مادر که شعر همیشگی را وقتی برف میبارید زمزمه میکرد، به خودم آمدم:
- توی این سرمای زیبا، دختری غمگین شده، تنها...
همیشه معتقد بود، سرمای برف زیباست.
صورت چروکش را بوسیدم و ادامه ی شعر را...
مسابقه داستان کوتاه در قسمت نظر کاربران هماکنون آغاز میشود.
داستان شماره یک
سرمای استخوان سوزی بود، دانه های برف همچنان روی شانه هایم مینشست و من در این شهر، تنها و غمزده، با کوله باری از درد که مانند برف که روی دوشم ریخته بودند و کم کم آب میشدند و به خورد الیاف پالتوی کرم رنگم میرفت، قدم میزدم. دستم را دراز کردم و مرواریدهای سفید رنگ روی دستم نشست واقعا تو این مکان که درخت های برهنه سفید پوش شده بودن صحنه جالبی درست کرده بود. با صدای گرم و مهربان مادر که شعر همیشگی را وقتی برف میبارید زمزمه میکرد، به خودم آمدم:
- توی این سرمای زیبا، دختری غمگین شده، تنها...
همیشه معتقد بود، سرمای برف زیباست.
صورت چروکش را بوسیدم و ادامه ی شعر را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.