حکایت
در عهد عضدالدوله دیلمی در قرن چهارم هجری رسم شده بود هر کس شکایتی داشت و فریادش به جائی نمی رسید در برابر دربار بی هنگام اذن می گفت و بدین وسیله دادخواه در مقام عجز و بیچارگی که مرحله فرجام خواهی است از دست ستمگر به پادشاه تظلّم می کرد.
سبب فرمان عضدالدّوله به اذن گفتن این بود که پینه دوزی هرچه خواست به شاه شکایت کند کوشش او به جائی نرسید و او را به دربار راه ندادند. ناچار در برابر کاخ عضدالدّوله ایستاد و بی هنگام به بانگ بلند اذان گفت.
پاره دوز دختری داشت به بالا چون نهال و به زیبائی و دلبری بی همال. داستان او در شیزاز و کُربال بر سر زبانها افتاد. از هر سو برای او خواستگاری می رسید تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.