- ارسالیها
- 1,426
- پسندها
- 8,974
- امتیازها
- 31,873
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- #1
تو، در تصوراتم
خیلی واضحی
انگار که دقیقا اونجایی
ولی دستم رو به سمتت دراز میکنم
و تو ناگهان ناپدید میشی
از بین تمام خاطراتی که درون قلبم انباشته کردم
اونایی که از توئه رو جمع میکنم، بهم متصلشون میکنم
به خاطراتی که اون سمت اتاق در حال پخشن زل میزنم
تورو با هر انفجار درد حس میکنم
لا لا لا…
پوسیدگی اینقدر دوره که هیچ نور و روشنایی رو نمیتونه جذب کنه
قلب زخمیم رو با قولی بدون ریشه و بدون برگ مهر و موم میکنم
دوتا لیوان کنار هم قرار گرفتن، وظیفشون
هرگز کامل نشد، آه، درست مثل زمانی هستند
که آخرین بار لمسشون کردی
از بین تمام خاطراتی که درون قلبم انباشته کردم
اونایی که از توئه رو جمع میکنم، بهم متصلشون میکنم
به خاطراتی که اون سمت اتاق در حال پخشن زل میزنم
تورو با هر انفجار درد حس میکنم
لازم نیست...
خیلی واضحی
انگار که دقیقا اونجایی
ولی دستم رو به سمتت دراز میکنم
و تو ناگهان ناپدید میشی
از بین تمام خاطراتی که درون قلبم انباشته کردم
اونایی که از توئه رو جمع میکنم، بهم متصلشون میکنم
به خاطراتی که اون سمت اتاق در حال پخشن زل میزنم
تورو با هر انفجار درد حس میکنم
لا لا لا…
پوسیدگی اینقدر دوره که هیچ نور و روشنایی رو نمیتونه جذب کنه
قلب زخمیم رو با قولی بدون ریشه و بدون برگ مهر و موم میکنم
دوتا لیوان کنار هم قرار گرفتن، وظیفشون
هرگز کامل نشد، آه، درست مثل زمانی هستند
که آخرین بار لمسشون کردی
از بین تمام خاطراتی که درون قلبم انباشته کردم
اونایی که از توئه رو جمع میکنم، بهم متصلشون میکنم
به خاطراتی که اون سمت اتاق در حال پخشن زل میزنم
تورو با هر انفجار درد حس میکنم
لازم نیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.