تولدت مبارکککککک
تبریک تولد هامان
دادگاه آغاز شد
دختری ماه روی و ماه نام با استواری هرچه تمام پشت میز عدالت نشست
از او پرسیدند که جرمش چیست و او نیز پاسخ داد:
«همان که من آمدم دنیا درخشان شد،
مردم نور دیدند و جهان گلستان شد،
چه در شب و چه در صبح، هستم نزد خورشید
ستارهاست آویز من و زمین هست مهشید»
'نمیدونم معنی مهشید چیه آما گفتم هم قافیه خورشید باشه'
قاضی همان دم چکش را کوبید و حکم را خواند:
«سعی بر حل مشکل و برپایی عدالت بودم
عادل ندیدم ولی خار دیدم
پستترینها نشستند بر پشت میز
برخیز ای ماه من،
لیاقت تو آن نیست
منطق است میان قدرمطلقت
سراحت و مهربانیت عار "آر،R" نیست
برو و افشان کن آن روح را
لبالب کن دل بی روح مردم را
ثوابش به بودن، اجرش به ماندن
همیشه بیا و هرسال آمدن
برپا خواهند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.