متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

خاطرات خنده دار.غمگین.شاد....خودتون

  • نویسنده موضوع ꜱᴀʜᴇʟ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 911
  • کاربران تگ شده هیچ

ꜱᴀʜᴇʟ

مدیر بازنشسته
سطح
36
 
ارسالی‌ها
7,492
پسندها
32,545
امتیازها
96,874
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام خوش آمدین

خوشحال میشم خاطرات که برای خودتون افتاده تعریف کنین
 
آخرین ویرایش
امضا : ꜱᴀʜᴇʟ

ꜱᴀʜᴇʟ

مدیر بازنشسته
سطح
36
 
ارسالی‌ها
7,492
پسندها
32,545
امتیازها
96,874
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #2
موقع راهنماییم بودیک روزمنوپسرعموم بادوچرخه داشتیم میرفتیم رسیدیم به سراشیبی که پدربزرگ پسرعموم آنجاسوپرمارکت داشت منوپسرعموم آنجارسیدیم یک ترمزوحشتناک انجام دادیم پسرعموم چون اون موقع یک بوق باصدای بلندهیچی دیگه پسرعموم بوقوزددیدیم ازهواداره نوشابه خالی.. کارتون...ووسیله های دیگه ازهوابرامون پرتاب میشه نگوکه کارپدربزرگ پسرعموم بود
 
امضا : ꜱᴀʜᴇʟ

ꜱᴀʜᴇʟ

مدیر بازنشسته
سطح
36
 
ارسالی‌ها
7,492
پسندها
32,545
امتیازها
96,874
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #3
موقع دبیرستان بودکلاس ماازهمه کلاسادرسخون ترن ولی شیطونوشلوغ هیچی دیگه یک روزهمه ساکت بودیم مدیرمون میادداخل بهمون میگه شمادخترهای نخبه ای هستین فرداش میادچون بچه هاشلوغ میکردن بهمون میگه شمادخترای وحشی هستین هیچی دیگه دوستام اسم کلاسوگذاشتن نخبگان وحشی الانم توتلگرام اسم گروه نخبگان وحشی هست
 
امضا : ꜱᴀʜᴇʟ

ꜱᴀʜᴇʟ

مدیر بازنشسته
سطح
36
 
ارسالی‌ها
7,492
پسندها
32,545
امتیازها
96,874
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #4
دوم دبیرستان بودم که یک روزنصفه بچه هارفتن بیرون نصف دیگه توکلاس دیدم کلاس شلوغه یکی ازدوستام پشت میزمعلم نشته داره آهنگ میخونه بقیه دست میزنن یکی دیگه داره روی میزمعلم سازمیزنه پشتش به درکلاس بودمن دیدم زیادشلوغه نمیشه درس خوندرفتم درو بازکردم یکدفعه معاون.....دیدم خیلی ترسناکه اصلاادب نداره بچه هاهمه ازش بدشون میادهیچی آمدمنودید حالادوستم که سازمیزنه متوجه نشدچون پشتش به دربودبه اون یکی دوستم که آهنگ میخونداشاره دادم ساکت شدهرچی اشاره کرد اون یکی بفهمه نشدمعاون آمدجلوگفت شماخجالت نمیکشین حالااونیکه سازمیزدسکته زدبه ماگفت 5نمره کم میکنم ازتک تکمون کم میکنه که هیچوقت کم نکرد
 
امضا : ꜱᴀʜᴇʟ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • #5
یه روز یه مار مصنوعی گرفتم دقیقا روز امتحانمون بود معلم گفت میخوام امتحان بگیرم منم مار رو انداختم رو پاش هول کرد جیغ زد رفت بیرون بچه ها هم پشت سرش منم سریع مار رو برداشتم تا ضایع نشم رفتن و مدیرو صدا زدن مدیر اومد که ببینه مار از کجا اومده که یه موش از رو پاش رد شد وااای حالا مدیر و بچه ها و معلممون همه باهم جیععععععغ اونروز از دست امتحان فراریدم چون معلممون از حال رفت خخخ جانه من معلمایی که قدبشون ضعیفه رو به ماندین معلم پردلو جرعت بدین به ما
 
امضا : MEHR.AFAQ

fat_adl

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
68
پسندها
709
امتیازها
5,063
  • محروم
  • #6
وایی یه روز رفته بودیم دانشگاه حسنا(هکرقلب) hasna1379 سر کلاس سیستم عاملش نشسته بودیم . این یکی از پسرا داشت نگاه حسنا رو میکرد . من هرچی به حسنا اشاره میکردم حسنا ببین این پسره چیکارت داره ... خخخ ... بلند گفت ها چیه میرزایی چیکارم داری ؟یعنی کل کلاس رفت رو هوا
 

Drking

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
45
امتیازها
33
  • #7
ما يه معلم داشتيم عقده اي بود يني 19رو20نميكرد مدام اراجيف سرهم ميكردو تحويل والدين مي داد در صورتي كه اون أشخاص 17 ،18بود نمره هاشون وأس همين همه باش لج افتاديم يروز داشت تخته رو پاك ميكرد كه يكي از مزه پرونامون گف اون چيه گف لنگه كفشه تو ئه بعد انگشتشو رو لبش كشيد و گفت بكش دوستم منظوري نداشت ولي گف چيو هيچي مدير رو اورد و خطاب بهش گفت يا اين تو مدرسه باشه يا من دوروز از مدرسه اخراج شد يادمه فرداش امتحان داشتيم ما كلي التماس كرديم بندازتش هفته ي بعد
انداختش ولي زير 18هارو سه نمره كم كرد…
 

80fia

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
15
پسندها
673
امتیازها
5,213
  • #8
یادمه 6 7 سالم بود که رفتیم شمال تو راه رفتن ایستادیم کنار یک قهوه خونه خانواده نشستن تا استراحت کنن من ام حوصلم سر رفته بود از اونا فاصله گرفتم و به سمت جنگل رفتم جنگلش دره داشت و پر سراشیبی من همون لحضه یه پروانه خوشگل دیدم دنبالش دویدم تا اینکه نتونستم خودمو کنترل کنم و روی زمین سر خوردم و به سمت دره رفتم صورتم و همه ی بدنم زخمی شده بود صدای جیغ عمم رو شندیدم که اسممو جیغ میزد کمک میخواست منم با یک درخت به شدت برخورد کردم دقیقا جلوی دره!!و دیگه چیزی نفهمیدم تا بعد یک ساعت توی بیمارستان بهوش اومدم!!اینم بود خاطره ی من!!
 

ꜱᴀʜᴇʟ

مدیر بازنشسته
سطح
36
 
ارسالی‌ها
7,492
پسندها
32,545
امتیازها
96,874
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #9
یک رومنوو5تادوستام که بایک تاکسی میام که برای پدردوستم بودرفتیم کلاس تزریقات توجهاددانشگاهی.هیچی دیگه چون سه تاکلاس داشتیم اونجا.همیشه تودوتاازکلاسامیرفتیم یکی نه(منظورم اینه استادمون کلاسوعوض میکردبازبهمون درس میداد)هیچی دیگه مازودرسیدیم رفتیم توکلاس داشتیم حرف میزدیم یک دوستم روی صندلی معلم نشسته بودپاشدآمداینوریکی دیگه ازدوستام لاغروقدکوتاه بودرفت نشست هی بالاوپایین میپریدیکدفعه صندلی کفش افتاد حالامن که دهنم بازمونده بوددوستای دیگم غش کردن خندیدن اونم میگفت استادآمدنگین گرفتن کف صندلی قشنگ گذاشتن تااستادبیاد.که ازشانس قشنگ استادیکی ازپسراآمدتوکلاس گفت اینجاکلاس نیست کلاسیکه تاحالانرفتیم کلاسه
 
امضا : ꜱᴀʜᴇʟ

ꜱᴀʜᴇʟ

مدیر بازنشسته
سطح
36
 
ارسالی‌ها
7,492
پسندها
32,545
امتیازها
96,874
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #10
یک روزبادوستام داشتم میرفتم گوشیم زنگ خوردازشون عقب افتادم هیچی دیگه تمام شد حرفم چنددقیقه نشدهرچی توکیفم بود پرتاب شدپایین آخه کوله پشتی همراهم بوددوتاکتاب قطور.....حالاتواین صحنه من نفهمیدم کی کیفموبازکرد.یک پسرآمدکمکم کرد جمع کردیم باهم.بااینکه گفتم ممنون خودم جمع میکنمصدای افتادنه کتابابلندبود.دوستام پشت میکنن ببینن من کجام غش کردن ازخنده آمدن پیشمحالاهی مسخره ام میکردن فیلم هندی شدش بگردتوکیفت پسره شماره دادیانه.میگن پسره چه خوشگل بودچه خوش قیافه.....عجب شانسی داری حالامن هی میگم پسره چیزی نذاشته بابااصلاقیافه پسر راندیدم اینابه کجاتوجه میکنن
 
امضا : ꜱᴀʜᴇʟ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا