با معلممون رفته بودیم اردوی کلاسی پارک مادر.آخرای اردومون بود که همدیگه رو خیس کردیم.همه خیس بودیم در حدی که ازمون آب میچکید.فقط معلممون خشک بود:/
منم که دیدم خانم رمضانی نژاد(معلم محترم ادبیاتمون:/)خیس نشده دراومدم گفتم:
قبول نیست همه خیسیم فقط خانم رمضانی خشکه.
بچها یه عده گفتن آره و فلان یه عدم گفتن نه زشته.
منم بطری رو آب کردم رفتم جلو خانم گفتم:خانم اجازه هست آب بریزم.
معلممون گفت آره.
منم کل بطری رو خالی کردم رو سر معلم.
خالی کردن بطری من همانا و آبشاری بر سر معلممون خالی شدن همانا
یعنی هر بیست و سه نفر کلاسمون بلا استثنا رو معلم آب ریختن