متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب ورود ترسو ها ممنوع

  • نویسنده موضوع حسنا(هکرقلب)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 49
  • بازدیدها 2,947
  • کاربران تگ شده هیچ

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
از اسم تایپیک معلومه خوب قوانین اینجا.

1-ترسوها نیان داخل

2-پست اسپم نفرستید (کلا چیزی نفرستید)

3- کسانی که جنبه ندارن نیان.

‌4- نمیدونم به ذهنم نرسید:/

خب دعوت میکنم از دو عدد آدم شجاع

mehrabi83 mehrabi83
نگار 1373 نگار 1373
 
آخرین ویرایش
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #2
بدون پلک زدن به شما ذل میزند و شمارا نگاه میکند
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
هیچ چیز ترسناک تر از این نیست که تو خونه تنها باشی‌ اما یکی با خودش‌حرف‌بزنه!
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #4
صورت مشخص ندارد، فاقد اجزای عمومی است برای مثال بینی و چشم ندارد و فقط یک صورت صاف است.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #5
''هرگز به زیرزمین نزدیک نشو..''

مامان به من گفت هرگز به زیر زمین نزدیک نشو..
اما من میخواستم بدونم که چه چیزی باعث این همه سروصدا شده...!
یه چیزی شبیه به یه توله سگ...
یه حسی بهم گفت بهش نزدیک بشم ولی...
دستام میلرزیدن..
اما در زیرزمینو باز کردم..
کمی به جلو خم شدم ترس تمام وجودمو پر کرده بود دستهام شده بودن مثل یه تکه یخ...
ولی انگار یه حسی بهم میگفت که برم و نزدیکتر بشم...
توله سگی نبود...
یه سایه بود
یه سایه بزرگ که همبنطور داشت بهم نزدیک و نزدیکتر میشد تا اینکه گرمای نفسهاش موهام رو تکون میداد
تقریبن کنترلم رو از دست داده بودم
پاهام مثل چی میلرزیدن
وقتی چشم هام رو باز کردم
دیدم مامان جلوم ایستاده و به من زل زده
اشک هام از چشم هام ناخودآگاه گونه هام رو خیس کردن
مامان خم و شد و بهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #6
خوابیده بودم... ناگهان حرارت دستی رو به دور گردنم احساس کردم... به اطراف نگاه کردم؛ کسی در آن نزدیکی نبود.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #7
هیچی ترسناک تر از این نیست
که تو خونه تنها زندگی کنی
شب یه لیوان آب بخوری‌بزاری کنارت اما صبح سره جاش نباشه!
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #8
فکر کن شب که میخوابی یه صدای بشنوی،صدای پایی که به سمت اتاقت میاد چشماتو باز کنی ببینی‌تو اتاقت نیستی!
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #9
حموم بودم، طبق عادت داد زدم:مامان حوله،
بعد که حوله رو گرفتم خودمو خشک کردم،یادم افتاد من خونه تنها بودم...!
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,509
پسندها
14,699
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #10
IMG_20180602_214453_503.jpgدریکی از این افسانه‌ها یک دختر نوجوان ژاپنی نقاشی یک زن زیبا را می‌کشد که کاملاً به شما زل می‌زند. این دختر این عکس را به‌صورت آنلاین پست کرده و کمی پس‌از آن خودکشی کرد.

به ‌زودی افرادی که به این نقاشی نگاه کرده و در صورت او غم و ناراحتی را می‌دیدند به طرز وحشتناکی خودکشی می‌کردند. برخی می‌گفتند اگر به این نقاشی خیره شوید می‌بینید که بر لب‌هایش پوزخند نشسته و در اطراف اش یک حلقه تشکیل می‌شود. برخی دیگر هم معتقدند که با زل زدن بیش از 5 دقیقه به این تصویر ممکن است خودکشی کنید.
افرادی که خودکشی کردند بیشتر مشکل روحی داشتند....
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا