دنباله دار بخند...

[...Aℓἶ...]

سلام
دوستان این تاپیک رو زدم برا خنده پس لطفا بی ادبی هارو زیر سیبیلی رد کنید

 

[...Aℓἶ...]

زنگ زدم خونه دوس دخترم باباش گوشی رو ورداشت

خواستم بپیچونمش،گفتم منزل آقای یوسفی ؟

باباش خواست زرنگی کنه و مچ منو بگیره, گفت بله خودم هستم!!



گفتم :گوه میخوری وقتی تو حسابت پول نیست چک بی محل میکشی ..

پولو نریختی به حساب میام دهنتو سرویس میکنم ..

معذرت خواهی کرد گفت اشتباه شده..

گوزو فکر کرده خیلی زرنگه

 

[...Aℓἶ...]

جفَر ازدواج میکنه زنش(جمیله) بعد از چهار ماه و نیم زایمان میکنه جَفَر ازش میپرسه : ببینم بچه نباید بعد از نه ماه بدنیا بیاد ؟

جمیله میگه : تو چند وقت با من ازدواج کردی ؟
جَفَر میگه چهار ماه و نیم
جمیله میگه من چند وقته با تو ازدواج کردم
جَفَر میگه چهار ماه و نیم.
جمیله میگه: بفرما رو هم میشه نه ماه



جفَر میخنده زنشو بغل میکنه میگه : ببخشید سر یه حساب کتاب ساده داشتم بهت شک میکردم

 

[...Aℓἶ...]

ﯾﺒﺎﺭ ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ؛
ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ .
ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﺎﭼﻢ ﮐﺮﺩ !



ﭼﻦ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﻤﻮ ﺑﻬﺶ ندادم

 

[...Aℓἶ...]

دستشویی پارک بودم یکی در زد..

گفت: سلام خوبی؟
من با خجالت گفتم: خوبم مرسی!
گفت: چیکار میکنی؟
گفتم: آدم اینجا چیکار میکنه؟
گفت: میتونم الان بیام اونجا؟
عصبی شدم گفتم: هنوز کار دارم!
گفت: بهت زنگ می‌زنم الان یه اسکلی هس تو دستشویی داره جواب منو میده!!

آفتابه که غش کرد

شلنگ آبم باز بود از دستم در رفته داره بندری میرقصه..!!

 

[...Aℓἶ...]

مرد : قسم می خوری که منو به خاطر

پولهام دوست نداری؟
.
.
.

زن : هزار تومن

بده تا قسم بخورم!

 

[...Aℓἶ...]

پیرمرد باالاغش جلوی بانک ایستاده بود مردی با کت وشلوار همراه دوستش برای دست انداختن پیرمرد میگن اوردی براش حساب باز کنی⁉️




پیرمرد گفت :

نه اقا فهمیدم شما میخواید وام بگیرید اوردمش ضامن شما بشه که به اعتبارش به شما وام بدن‼️

 

[...Aℓἶ...]

مامانم يادش رفته گوشت ها رو بزاره فريزر همه ترش شدن،










زنگ زده همه فاميلای بابامو دعوت كرده بياييد ميخوام براتون كباب ترش درست كنم

 

[...Aℓἶ...]

ﻧﺼﻒِ ﺷﺒﻲ ﻳﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﻴﺎﺩ
ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻔﻪ ﻣﻴﺸﻢ
ﺟﺪ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻢ ، ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻥ
ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﺩﻥ
ﻗﺸﻨﮓ ﺍﻳﻨﻘﺪ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻨﻔﺶ ﺷﺪﻡ





ﻳﮑﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ ، ﻧﮕﺎ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﮐﺮﺩﻡ ،
ﺩﻳﺪﻡ بابام ﻭﺍﻳﺴﺎﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺨﻨﺪﻩ
ﻫﻤﻴﻨﺠﻮﺭﻱ
ﻣﺎﺕ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ، ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﭼﻴﻪ ؟! ﭼﻲ ﺷﺪﻩ ؟!
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﺭﻳﻠﮑﺲ ﮔﻔﺖ :

ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺪﻳﺪﻣﺖ ، ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻧﺖ ، ﺑﺨﻮﺍﺏ بخواب

 

[...Aℓἶ...]

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﺭﺍﻧﻪ!
" ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺣﺎﻻ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻧﻪ?




ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺁﺧﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪﻡ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺑﻮﺩ..


یهو يه پسره ﺍﺯ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﮔﻔﺖ :
ﺷﺎﻧﺲ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ