متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه ••• به کتاب سلامے دوباره بایـــد کـــرد •••

  • نویسنده موضوع Aryana_gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 1,788
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #11
*****


صورتش، ترکیب بی نظیری از رنگ های ملایم دوست داشتنی است. به خصوص هر وقت هوا سرد می
شود و آن جلیقه ی زرشکی رنگ یقه هفتش را می پوشد، آن هم روی پیراهن خاکستری کم حالی که یقه های آهار خورده ی شق و رقی دارد.
اگر این طور باشد باید بنشینی، دستت را بگذاری زیر چانه ات و چشم هایت را هم بفهمی نفهمی تنگ کنی. آن وقت، مدت ها به این تابلوی امپرسیونیستی که پر است ازجلوه های رنگی از طیف های گو ناگون، خیره بمانی.
یعنی حقیقتا طوری است که نمی توانی چشم ازش برداری. و بس که آرام و بی سرو صداست و سرش توی لاک
خودش، گاهی به خودت می گویی کاشکی آقای باربد یا کسی مثل او پدرت بود. می خواهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #12
*****


یک سی دی آهنگ های روسی _که من می میرم برای شان_ گذاشتم توی دستگاه و گذاشتم یک پرده زیر صدایش همهمه ی مشتری های کافه را پر کند.
این موجودات طوری ست زبان شان که من عاشقشان هستم. هیچ چیزی ازش دستگیرم نمی شود اما پر است از « پ» و « ژ» و ترکیباتی از آن ها که قرار گرفتن شان کنار هم، طوری ست که خانه خرابت می کنند. یعنی من این طورم و هر بار که می شنوم یک روس آواز می خواند، دلم می خواهد همه ی عالم خفه شوند و خناق بگیرند. که من بتوانم چشم هایم را ببندم و محو دانه به دانه ی همه ی « پ» ها و همه ی آن « ژ» هایی بشوم که توی کلمات سحر انگیزشان موج می زند.

راستش، من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #13
*****


گاهی وقت ها، که شده عروسک رنگ و رو رفته ی بی دست و پایی را دیده ام کسی گذاشته کنار خیابان، دلم خواسته برش دارم و ببرم به صاحب پست فطرتش نشان بدهم و از وجود بی وجود نامردش بپرسم وقتی عروسکش نو بوده و هنوز یک چشمش نیفتاده بوده، بازهم حاضر بوده بگذاردش کنار خیابان!؟ آن وقت در حالی که هاج و واج مانده و نمی داند چیزی را که دارد می بیند یا می شنود باید باور کند یا نه و دارد یک طور مخصوصی هم بهم نگاه می کند، دستش را بگیرم بدهم بالا و عروسکش را بگذارم زیر بغلش و بهش بگویم نذارش کنار خیابون یکی لگدش کنه. یا ماشینا روش گل بپاشن. یا وسط یه خروار زباله، فقط دستش بیرون زده باشه؛ انگار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #14
*****


دستم را گذاشتم روی شانه اش. جا خورد. برگشت و گفت: وای خدا. ترسیدم بابایی.
ازش خواستم بنشینیم روی جدول سیمانی کنار پیاده رو. آن وقت ازش پرسیدم: امروز یه طور دیگه بودی گل گیسو. مث همیشه نبودی.
روی جدول کنارم نشست و پرسید: مگه چطوری بودم؟
گفتم: گرفته بودی... انگار حالت از یه چیزی گرفته بود.
پرسید: می شه این جمعه بریم کوه ؟ گفتم: چرا نشه... حالا چرا ؟
گفت: واسه این که یه چند تایی سنگ صاف پیدا کنیم!
پرسیدم: سنگ صاف می خوای چی کار؟
گفت: واسه لی لی می خام. هر وخ تو مدرسه با بچه ها لی لی بازی می کنم، همش می بازم بهشون.
گفتم: چرا می بازی؟ تو که قدت بلند تر از همه س. چرا باید ببازی؟... شاید سنگ تو خوب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #15
تو یک کلام: داستانی قشنگ، با اشتباه های
نگارشی وحشتناک زیاد و اعصاب خرد کن.
اما خب اگه جنون ویرایشو کنار بزاریم، میتونم به اندازه کافی از شیرین کاری های گل گیسو لذت ببریم.
فضای دوست داشتنی کافه، اون دختر بچه بانمک هفت ساله و دیالوگ های محشری که تو کتاب گنجونده شده بود، به کل اشتباهاتش میارزید.
نمیتونم با اطمینان بگم "از خوندن این کتاب پشیمون نمیشین"، چون افراد زیادیو دیدم که شدن. نه تنها بعضیا از سبک داستان و موضوعش خوششون نیومد، بلکه اعتقاد داشتن نویسنده از سر بیکاری کتاب نوشته و نباید براش وقت گذاشت. پس باید اینو بگم که نویسنده واقعا از سر بیکاری این کتابو نوشته!_ شوخی کردم، ولی این داستان اولین تجربه آقای جعفری به حساب میاد و شما هم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Aryana_gh

Afsaneh.Norouzy

نویسنده افتخاری
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,270
پسندها
100,337
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • #16
تاپیک قفل شد
 
امضا : Afsaneh.Norouzy
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
19
بازدیدها
239
عقب
بالا