- ارسالیها
- 1,454
- پسندها
- 6,356
- امتیازها
- 25,673
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #1
سپهر تمام هفته روی یک گزارش، سخت کار کرده بود. چیزی به تمام شدن مهلت انجام کار نمانده بود. هنگامی که گزارش را برای بازبینی و تصحیح به رئیس خود تحویل میداد، به خود میبالید. مطمئن بود رئیس حتما از کیفیت کار او تعریف خواهد کرد.
با وجود این، رئیس حین خواندن گزارش اخمی کرد و چند لحظه بعد، گزارش را به سپهر پس داد و گفت: «فکر میکردم کارت را خوب انجام دادی. باید دوباره روی بخش دو کار کنی و ارقامی را که دیشب برات فرستادم، اضافه کنی تا آماده ارائه به هیئتمدیره بشه».
سپهر با ناراحتی به دفتر کارش برگشت. او روی گزارش، سخت کار کرده بود، اما از نظر رئیس، گزارش کامل نبود. او با روحیه خراب، ارقامی را که رئیس گفته بود، به گزارش اضافه کرد و در این فکر بود که تا تنزل مقام یا اخراجش، چقدر مانده است؟...
با وجود این، رئیس حین خواندن گزارش اخمی کرد و چند لحظه بعد، گزارش را به سپهر پس داد و گفت: «فکر میکردم کارت را خوب انجام دادی. باید دوباره روی بخش دو کار کنی و ارقامی را که دیشب برات فرستادم، اضافه کنی تا آماده ارائه به هیئتمدیره بشه».
سپهر با ناراحتی به دفتر کارش برگشت. او روی گزارش، سخت کار کرده بود، اما از نظر رئیس، گزارش کامل نبود. او با روحیه خراب، ارقامی را که رئیس گفته بود، به گزارش اضافه کرد و در این فکر بود که تا تنزل مقام یا اخراجش، چقدر مانده است؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.