داستان کوتاه داستانک حدیث مردان راه

  • نویسنده موضوع SETAREH LOTFI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 114
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,431
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
مردی را قرضی افتاده بود ،به در دوستی آمد ودر بزد .آن جوان مرد

بیرون آمد و او را در کنار گرفت و نیکو بپرسید و گفت :چرا رنج

برگرفتی؟گفت:وامکی برمن جمع شده است ودل مشغول می باشم .

گفت:چه مقدار؟گفت:چهارصد درم.جوان مرد در خانه رفت و کیسه ای

بیرون آورد ،دراو چهارصد درم بود،نه کم و نه بیش و بدو داد واورا

گسیل کرد و خود درخانه آمد وگریستن گرفت .

یکی اورا گفت:چرا می گریی؟اگر نخواستی ،نبایستی داد.گفت:نه از

بهر آن می گریم که چرا دادم،از بهر آن می گریم که چرا حقّ دوستان

خود نگزاردم و مراعات نکردم و تیمار وی نداشتم تا وی را حاجت

آمد به خانه ی من آمدن و سئوال (درخواست )کردن و روی خود

بدام سئوال زرد کردن و شرم داشتن.
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا