- ارسالیها
- 5,240
- پسندها
- 31,593
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 51
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #1
پسركی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می كنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرك نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می كند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی كه به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می كنند ، بی هیچ دلیلی
پسرك متعجب شد ولی هنوز از اینكه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یكبار در خواب دید كه دارد با خدا صحبت می كند،
از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می كنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شكل ویژه ای آفریده ام .
به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل كند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل كند
به دستانش قدرتی داده ام كه حتی اگر تمام كسانش دست از كار بكشند ، او به كار ادامه...
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرك نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می كند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی كه به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می كنند ، بی هیچ دلیلی
پسرك متعجب شد ولی هنوز از اینكه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یكبار در خواب دید كه دارد با خدا صحبت می كند،
از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می كنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شكل ویژه ای آفریده ام .
به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل كند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل كند
به دستانش قدرتی داده ام كه حتی اگر تمام كسانش دست از كار بكشند ، او به كار ادامه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.