متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه یک لبخندت به کل دنیا می‌ارزه| تقدیم به آیدا

  • نویسنده موضوع Lili.Da
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 461
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
یک عالمه ادم وجود دارند که خیلی دوست دارند و تو براشون با ارزشی.
آدمایی که دوست دارند به بهترین جاهای دنیا برسی.
بخندی شاد باشی. اینقدر شاد باشی که احساس کنی روی زمین نیستی.:405:
منظورم مواد نیست‌ها :648350-6c3c0ad760e1505897e5de4f187de602: نری معتاد شی

مناسبت این تاپیک چیه؟:662995-13d2b18d8733d28eeebeb93ce3604071:
اکسیر انرژی بخش؟ اکسیر دوستی؟
اکسیر عشق؟
:383: اصلا هرچی.
خب خلاصه جونم برات بگه من چند روزه برای زدن این تاپیک فکر کردم و نظر پرسیدم.
بلاخره محقق شد.

یه مشت گل و بلبل و گرگ و ببر و میمون و گربه و گراز پروانه جمع شدیم بهت انرژی بدیم :648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
ای وای ببخشید یه لحضه فکر کردم باغ وحشه

نه ببین من و نیوشا و ماه و گندم و ... جمع شدیم بهت بگیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پیوست‌ها

  • images (3).jpeg
    images (3).jpeg
    6.6 کیلوبایت · بازدیدها 0
آخرین ویرایش
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
امضا : Lili.Da

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
سطح
33
 
ارسالی‌ها
751
پسندها
39,018
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
  • #3
واو یعنی وسط رمان خوندن یه طوری شوکه که خوبه کپ کردم که چشمام به معنای واقعی کلمه از حدقه زد بیرون و دستم از شدت حیرت روی دهنم گذاشتم و تا چند ثانیه به خاطر بهت زدگی حتی نمی تونستم بخونم که چی نوشتین. ( دو قطره اشک هم در چشمانم حلقه زد) سوپرایز به معنای واقعی کلمه همین تایپک بود که حتی در دورترین نقطه‌ی ذهنم بهش فکر نمی کردم.
اگه دارم دیر جواب میدم هم واقعا به خاطر اینه که هم مغز و هم قلبم نیاز به یه تایمی دارن تا هضم کنن دقیقا اطرافشون داره چه اتفاقی میوفته تا این حد شوکه شدم.
گمونم کم کم باید قید نویسندگی و بزنم چون الان واقعا نمی دونم حالم رو چطوری میشه توصیف کرد عمیق‌ترین لبخندی که توی لحظه گمونم میتونستم اصلا بزنم رو موقع خوندن این تایپک زدم از ته ته دلم و فقط یک لحظه این فکر ازم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AYDA HOSSINY

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
واو یعنی وسط رمان خوندن یه طوری شوکه که خوبه کپ کردم که چشمام به معنای واقعی کلمه از حدقه زد بیرون و دستم از شدت حیرت روی دهنم گذاشتم و تا چند ثانیه به خاطر بهت زدگی حتی نمی تونستم بخونم که چی نوشتین. ( دو قطره اشک هم در چشمانم حلقه زد) سوپرایز به معنای واقعی کلمه همین تایپک بود که حتی در دورترین نقطه‌ی ذهنم بهش فکر نمی کردم.
اگه دارم دیر جواب میدم هم واقعا به خاطر اینه که هم مغز و هم قلبم نیاز به یه تایمی دارن تا هضم کنن دقیقا اطرافشون داره چه اتفاقی میوفته تا این حد شوکه شدم.
گمونم کم کم باید قید نویسندگی و بزنم چون الان واقعا نمی دونم حالم رو چطوری میشه توصیف کرد عمیق‌ترین لبخندی که توی لحظه گمونم میتونستم اصلا بزنم رو موقع خوندن این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Mavi

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
501
پسندها
13,143
امتیازها
31,473
مدال‌ها
17
  • #5
واو یعنی وسط رمان خوندن یه طوری شوکه که خوبه کپ کردم که چشمام به معنای واقعی کلمه از حدقه زد بیرون و دستم از شدت حیرت روی دهنم گذاشتم و تا چند ثانیه به خاطر بهت زدگی حتی نمی تونستم بخونم که چی نوشتین. ( دو قطره اشک هم در چشمانم حلقه زد) سوپرایز به معنای واقعی کلمه همین تایپک بود که حتی در دورترین نقطه‌ی ذهنم بهش فکر نمی کردم.
اگه دارم دیر جواب میدم هم واقعا به خاطر اینه که هم مغز و هم قلبم نیاز به یه تایمی دارن تا هضم کنن دقیقا اطرافشون داره چه اتفاقی میوفته تا این حد شوکه شدم.
گمونم کم کم باید قید نویسندگی و بزنم چون الان واقعا نمی دونم حالم رو چطوری میشه توصیف کرد عمیق‌ترین لبخندی که توی لحظه گمونم میتونستم اصلا بزنم رو موقع خوندن این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

لآجِوَرْد

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
647
پسندها
26,547
امتیازها
44,673
مدال‌ها
20
  • #6
واو یعنی وسط رمان خوندن یه طوری شوکه که خوبه کپ کردم که چشمام به معنای واقعی کلمه از حدقه زد بیرون و دستم از شدت حیرت روی دهنم گذاشتم و تا چند ثانیه به خاطر بهت زدگی حتی نمی تونستم بخونم که چی نوشتین. ( دو قطره اشک هم در چشمانم حلقه زد) سوپرایز به معنای واقعی کلمه همین تایپک بود که حتی در دورترین نقطه‌ی ذهنم بهش فکر نمی کردم.
اگه دارم دیر جواب میدم هم واقعا به خاطر اینه که هم مغز و هم قلبم نیاز به یه تایمی دارن تا هضم کنن دقیقا اطرافشون داره چه اتفاقی میوفته تا این حد شوکه شدم.
گمونم کم کم باید قید نویسندگی و بزنم چون الان واقعا نمی دونم حالم رو چطوری میشه توصیف کرد عمیق‌ترین لبخندی که توی لحظه گمونم میتونستم اصلا بزنم رو موقع خوندن این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : لآجِوَرْد
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا