متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان هشت ابر قهرمان | A_MaRyAm / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 220
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «هشت ابر قهرمان» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Niyosha22

لآجِوَرْد

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
647
پسندها
26,547
امتیازها
44,673
مدال‌ها
20
  • #2
«به توکل نامِ اعظمت...بسم اللّه»
#8
خاله زهره یه چشم غره رفت تا اومد جواب بده آنا باسینی شربت اومد داخل پذیرایی.
زهره خانم یکی زد توسر آنا و گفت:
خُبِ خُبِ نگا چه زبون داره نیم وجبی! به قول خودت...به آنا اشاره کرد و گفت: به تَختَم که زدی.
تا اومدم جواب بدم سارا مث اورانگوتان پرید وسط حرفم و گفت:
جون داداش بیخیال! بزار ببینیم خاله زهره واسه چی اومده اینجا؟
خاله زهره که تازه یادش اومده بود؛ قیافه جدی گرفت و روبه ما گفت:
خیلی خب بسه! پاشید ببینم...هرکدوم مث یه کُره‌ی آدم بشینین سرجاهاتون میخوام راجب یه موضوع مهم صحبت کنم!
به قول خودش مثه کُره‌ی آدم نشستیم سر جاهامون، آخه آدم کُره داره خداوکیلی؟! بز توله داره؟!

[COLOR=rgb(85...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : لآجِوَرْد

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #3
#پارت_بیست

پایین اومدن از بالا رفتنش خیلی سخت تر بود، اوف خیلی سرده ها!
یه نگا به ساعت کردم اوف ساعت یک بود؛ یه ساعت وقت داشتم تا به خونه برسم! ماه داشت کامل میشد و منم باید متاسفانه از عادی بودنم خدافظی می‌کردم!
سوییچم رو در آوردم و سوار موتور شدم؛ موتور رو روشنش کردم. شیشه عینک گردم بخار گرفته بود!
یه پوف بلند کشیدم و از روی چشمم برداشتمش، با گوشه کتم تمیزش کردم و دوباره گذاشتم روی چشمم.
موهای لختم رو که اومده بود رو چشمم و زدم بالا. اومدم عقب و رفتم تو خیابون یه گاز دادم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #4
#پارت_بیست_یک

بعدم تق صدای آیفون اومد، دختره عوضی! معلوم بود هیچ کدوم از بچه ها نبودن! این خره از کجا پیداش شد؟!
یه داد از سر عصبانیت کشیدم تف به این شانس!
یه آبنبات چوبیه نوشابه‌ای از داخل جیبم در آوردم و پوستش و باز کردم و انداختم گوشه لپم.
کتم و محکم دور خودم پیچیدم. دستم رو گرفتم به لبه در و خودمو کشیدم بالا.
اخ که چقدر سرد بود لامصب، انگاری شمال بود! پام رو از طرف بیرون گذاشتم رو دسته در.
یه نگاه به بالا انداختم، با دیدن در که با اون هیبتش داشت بهم پوزخند میزد به معنای واقعی کلمه فهمیدم که دهنم آسفالته!
لعنتی! چرا باید در و دیوارای این خونه انقد بلند باشه؟!
دستم و بردم گذاشتم تو یکی از شکافای در و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #5
#پارت_بیست_دو

اگه می‌خندیدم داخل دهنم هم گل می‌رفت. پوف خوب شد گوشیم رو روی موتور گذاشتم وگرنه الان هیچی ازش باقی نمی‌موند!
بعد از بیست دقیقه تَنِش به زور از داخل گِل‌ها در اومدم، اونم چه در اومدنی... کل هیکلم گِلی شده بود!
هعی تف به این روزگار! من فقط بفهمم اون دختره کی بود... حالیش می‌کنم!
در کوچه رو باز کردم و موتورم رو آوردم داخل، خواستم گوشیم و بردارم دیدم گلی میشه، داغون میشه.
دور و اطراف و یه نگاه انداختم؛ یه پلاستیک گیر کرده بود به شاخه درخت، رفتم طرفش... .
توصیفات اینجا خوبه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #6
#پارت_بیست_سه

سهیل گفت: مگه قرار بود نیاد که اینطوری میکنی؟
سهیل با تعجب گفت؟ چشمانش را گرد کرد و گفت؟
قبل از اینکه بخوام جواب بدم دوباره صدای جیغ آیفون اومد.
رادین گفت: باز کن ببینیم چی‌شده جیگر.
رادین با اعتراض گفت؟ با لبخند گفت؟
لحن ذکر بشه
اصلا رادین و سهیل نشسته بودند یا نه؟ روی چی نشسته بودند؟ توی پذیرایی بودند یا توی راهرو؟ مشغول چه کاری بودند؟

یه چشم غره بهش رفتم و دکمه بازشدن درو زدم، یه نگاه به خودم کردم؛ یه لباس خواب سفید که روش یه خرس کیوت و گوگولی بود!
فک کن من با اون هیکل و هیبت، اون موهای پام و ریشم، لباس خواب سفید اونم چی؟ خرسی! هعی چه کنم دله دیگه.
روبه بچه ها لب زدم:
- برین بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Ghazal.Ghaeli

نو ورود
سطح
3
 
ارسالی‌ها
43
پسندها
206
امتیازها
1,003
مدال‌ها
3
  • #7
30#

نه بابا! دمت گرم سلطان، اینم راه افتاده ها!
- بابا دمت گرم مستر دنیل؛ توام راه افتادیا..
بلند بلند میخنده و میگه:
- اوه یس آرسلآن، وقتی شخصی با چهارتا اسکل همراه باشد همین می‌شود .
پوکر فیس نگاش کردم، اینم بی جنبه هستا نمی‌شه دوتا کلوم باهاش مث آدم حرف زد!
قیافه من و که دید خودشو جمع و جور کرد.
- خیلی خب پسرها الان بیایید تا آیفون و بزنم بریم داخل.
سری تکون دادیم و حرکت کردیم سمت در خونشون، درش انقدر بزرگ بود انگار در قصر شاهنشاهیه... .
دنیل خواست زنگ بزنه که یه دفعه خودش و کشید عقب و گفت:
- آصلا به من چه من که تاحالا اینجا نیامدم شاید من نشناخت آم... .
بعد رادین و هول داد و ادامه داد ( توصیف حالات قبل از دیالوگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا