- ارسالیها
- 825
- پسندها
- 3,814
- امتیازها
- 17,773
- مدالها
- 13
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
#یک_جرعه_شعر
چقدر ساده به هم ریختی روانِ مرا !
بُریده غصه ی دل کندنت امانِ مرا !
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد،
به هر زبان بنویسند داستانِ مرا !
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم،
گرفته حسرتِ دستانِ تو، جهانِ مرا !
سریع پیر شدم ! آنچنان که آینه نیز،
شکسته در دلِ خود صورتِ جوانِ مرا !
به فکرِ معجزه ای تازه بودم و ناگاه،
خدا گرفت به دستِ تو امتحانِ مرا !
نه تو خلیلِ خدایی، نه من چو اسماعیل،
بگیر خنجر و در دَم بگیر جانِ مرا !
تو را به حرمتِ عشقت قسم بیا برگرد ...
بیا و تلخ تر از این نکن دهانِ مرا !
چه روزگارِ غریبی ست بعدِ رفتنِ تو،
بغل گرفته غمی کهنه آسمانِ مرا !
تو "نیمِ" دیگرِ من نیستی؛ "تمامِ" منی،
تمام کن غم و اندوهِ سالیانِ مرا !
امید...
چقدر ساده به هم ریختی روانِ مرا !
بُریده غصه ی دل کندنت امانِ مرا !
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد،
به هر زبان بنویسند داستانِ مرا !
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم،
گرفته حسرتِ دستانِ تو، جهانِ مرا !
سریع پیر شدم ! آنچنان که آینه نیز،
شکسته در دلِ خود صورتِ جوانِ مرا !
به فکرِ معجزه ای تازه بودم و ناگاه،
خدا گرفت به دستِ تو امتحانِ مرا !
نه تو خلیلِ خدایی، نه من چو اسماعیل،
بگیر خنجر و در دَم بگیر جانِ مرا !
تو را به حرمتِ عشقت قسم بیا برگرد ...
بیا و تلخ تر از این نکن دهانِ مرا !
چه روزگارِ غریبی ست بعدِ رفتنِ تو،
بغل گرفته غمی کهنه آسمانِ مرا !
تو "نیمِ" دیگرِ من نیستی؛ "تمامِ" منی،
تمام کن غم و اندوهِ سالیانِ مرا !
امید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش