داستان کودکانه داستان کودکانه جوجه اردک زشت

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 626
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1

قصه کودکانه جوجه اردک زشت​

آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی خانم اردکه لانه اش را کنار دریاچه ساخته بود.
اون پیش خودش فکر می کرد: مدت زیادی هست که روی این تخم ها خوابیده ام ....
کم کم تخم ها شروع به حرکت کردند و با نوکهای قشنگ کوچکشان پوسته ی تخم شان را شکستند .
آنها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی توانستند بخوبی روی پاهایشان بایستند بزودی جوجه ها روی پا هایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند.
تا اینکه پرها یشان خشک شد
خانم اردکه نگاهش به تخم بزرگی افتاد و پیش خودش گفت : اوه نه هنوز یکی از تخم ها اینجاست
اردک پیری کنار خانم اردک آمد . به تخم نگاه کرد و گفت: شاید این تخم یک بوقلمون باشد این اتفاق یکبار برای من هم رخ داده است اون جوجه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا