متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار مرگ کلمات

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 224
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,431
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
درود
یه سوال از شما دوستان یک رمانی دارم...
تاحالا شده کلماتتون قبل از متولد شدن بمیرن؟

از احساستون توی اون لحظه و الان بنویسید.
 
امضا : NASTrr

Miss.ghazal86

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
68
امتیازها
103
  • #2
:610603-1a0facb604ffb92bcf60c0edb893e86b:آرع شده زیاااااد:)
خب راستش حس خیلی بدیه خیال کن داری یچیزی رو با آب و تاب تعریف میکنی یهویی ب هر دلیلی دیگه ادامه ندی مثلا بفهمی طرفت از اون جمله خوشش نمیاد یا داری اشتباه تلفظش میکنی یجورایی آدم دپ میشه اون لحظه ..خیلی خیلی بده
 
امضا : Miss.ghazal86

pouneh

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
11,555
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
18
  • #3
انقد اذیت کننده‌س که گاهی از نوشتن خسته میشم...
شاید بخاطر عدم تمرکزه، شایدم ویژگی مغز ما آدماست. یه وقتایی مجبوری با کلماتی جایگزینش کنی که اصلا به دلت نمیشینه ولی مجبوری!
 
امضا : pouneh

لآجِوَرْد

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
647
پسندها
26,547
امتیازها
44,673
مدال‌ها
20
  • #4
بازی می‌کنی؛ می‌خندی، گریه می‌کنی، فریاد می‌کشی، می‌میری... اما هیچکدوم روی کاغذ نمیرن، چون مغزت یاری نمی‌کنه.
درست مثل وقتی که بغض خفه‌ت کرده و اشک تا لبه‌ی چشم‌هات اومده اما مغزت یاری نمیده.
می‌نویسی، کلمه به کلمه، جمله به جمله اما هیچکدوم به هم ربطی ندارن... هیچ کلمه‌ای ادامه‌ی کلمه‌ی قبل نیست، هیچ جمله‌ای ادامه‌ی جمله‌ی قبل نیست و بعد سرنوشتشون میشه کاغذ خط‌خطی یا پاره‌پاره...می‌نویسی، یه جمله رو مثل سرنخ می‌گیری و باهاش میری اما می‌رسی به یه کلاف سردرگم. مغزت قفل می‌کنه، دستات از حرکت می‌ایسته، خیره میشی به یه نقطه؛ وقتی به خودت میای که چند ساعت گذشته و حتی یادت نمیاد به چی داشتی فکر می‌کردی.
کات میدی به کارت و پا میشی میری پی بقیه‌ی کارهات و تموم؛ من بهش میگم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : لآجِوَرْد

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,956
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • #5
تو روز زیاد اتفاق میوفته.
خواسته ها، مخالفت ها و..
و طمع سکوت میده. سکوتی که میخوای بشکنیش ولی نمیتونی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا