نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

نقد همراه نقد همراه رمان هبه‌ی مینو | Lili.da / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 293
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,018
پسندها
29,657
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg
با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «هبه‌ی مینو» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

KiyaraSh

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,975
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
  • #2
نقد همراه هبه‌ی مینو
#4
بی‌حوصله دستم را در هوا تکان دادم و گفتم:
- ببین مِنو. تو خودِتم بکشی؛ مو تو ائ جشن مشنای تو نمی‌یام. ئی همه دختر می‌خوان بات بُرن. کافیت نِیه. می‌خوای می‌خوای مو هم بیُم که چی بشه؟ آش تی تی' بازی کُنُم؟
سم چانه‌ام را در دستان سردش گرفت و (اینجا می‌توانید حالت چهره‌ی سم را در کنار لحن دستوری‌اش توصیف کنید برای مثال: سم چانه‌ام را در دستان سردش گرفت و ابروهای بورش را درهم کشید و از لای دندان‌های کلید شده‌اش، گفت) دستوری گفت:
- تو چی گفت؟ اهمیت نداشت. تو در جشن من هست.
به زور فارسی صحبت می‌کرد؛ اما دست از زور‌گویی‌اش برنمی‌داشت. چشمان آبی ناپاکش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : KiyaraSh

NERISSA

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
202
پسندها
6,414
امتیازها
21,133
مدال‌ها
12
  • #3
نقد همراه|هبه مینو

پارت12
***
عزیز سینی چای را مقابل مادرم گذاشت؛ مادرم دلخور گفت:(این قسمت با صحنه‌پردازی و توصیفاتِ بهتر میشه جذاب‌تر باشه و به تصورات مخاطب رنگ و لعاب داده بشه.)
- عزیز اینطوری نمیشه ها.(!) ناهار با خودِمه. مو مِهمونی نِیومودِم که.(؛)اینجا خونه مو هم هست.(!)(جملات تاکیدی با علامت سوال میاد)
عزیز خندید و دستش رو (را) روی پای مادر به نشانه آرام کردنش گذاشت و گفت:(استفاده از کلمات گفتم و گفت و... در کل صرف فعل گفتن زیبایی نوشته رو کم می‌کنه. می‌تونی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NERISSA

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,825
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
  • #4
به نام خدا.
منتقد: Taranom.Zamani Taranom.Zamani


از کنار در مبین را دیدم که به پدر و به شخصی که از دید من مشخص نبود؛ نگاه می‌کرد.
ناگهان بدو بدو به سمت من آمد و من کنار رفتم؛ تا وارد خانه شود.
در سفید رنگ حال را باز کرد و گفت:
- یه آقاعه به بابا جون میگه که با خاله سیوا کار داره.
شیدا ابرو درهم کرد و نگاهم کرد.
من با دهانی باز گفتم:
- من از هیچی خبر ندارُم به خدا.
مادر ملاقه به دست، از آشپزخانه خارج شد و نگاهی به من کرد و بعد اشاره‌ای به اتاق کرد.
مبین که از همه چیز بی‌خبر و در دنیای کودکی خودش سیر می‌کرد؛ ضربه آرامی به پام با دست کوچکش زد و گفت:
- خاله سیوا شیلینی.
شیدا برخاست و دست مبین را گرفت و همانطور که دنبال خودش می‌کشید گفت:
- بیا مامان. خودُم بهت شیرینی می‌دم.
مبین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Taranom.Zamani

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,308
پسندها
28,730
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
  • مدیر
  • #5
ممنون از همگی برای نقد
 
امضا : Lili.Da
عقب
بالا