شعرکده تو بمان و دگران

[Samira-M]

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست​

#شهریار

 

[Samira-M]

با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد
با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد​

#شهریار

 

[Samira-M]

مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند
دلم تحمل بار فراق او نتواند​

#شهریار

 

[Samira-M]

شکفته ام به تماشای چشم شهلائی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشائی​

#شهریار

 

[Samira-M]

لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی​

#شهریار

 

[Samira-M]

شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست

#شهریار

​

 

[Samira-M]

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Samira-M]

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

#شهریار


​

 

[Samira-M]

خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی
گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم
#شهریار


​

 

[Samira-M]

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

#شهریار


​