من سعی میکنم اونموقع خودم رو اینطور نشون بدم که انتقامی در راه نیست تا طرف کمی ذهنش از من دور بشه، بعد از چند وقت تحقیق از خودش و خانوادش اطلاعاتی مثل اینکه عزیزترینش کیه ازش بدست میارم و بعد به یه طریقی خودم رو نزدیک عزیزش میکنم و بعد از طریق عزیزش خودشو آروم آروم زجر میدم« منظورم این نیست که عزیزش رو اذیت میکنم منظورم اینه عزیزشو مجبور به کاری میکنم تا خودش اذیت بشه» خلاصه کم کم میزارم اینقدر زجر بکشه تا ناامید از زندگی بشه و در آخر با یک گلوله توی سرش کارشو تموم میکنم...