نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

نقد همراه نقد همراه رمان نوازشگر مترسک | Victoria / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 385
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,018
پسندها
29,657
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «نوازشگر مترسک» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
11,236
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #2
#6

"پانزدهم ۲۷ آذر ماه_۱۳۹۷"
"استانبول_ترکیه"

چشم‌هایش را بست و روی تخت (روی تختِ نرمش، تختِ سفیدش، تختت... غلتید، خواننده را با این توصیفات در داستان فرو ببرید.) غلتید. بوی شوینده‌ای که با آن ملافه‌‌اش را شسته بودند، را تنفس کرد و به ثانیه نکشید نیشخندی روی لبش شکل گرفت. ظاهرا پسرک از دفعه قبل درس گرفته بود که ملافه‌ها را با شوینده‌ای با بوی معمولی شسته بود.
به بوها حساس بود. به بیشتر عطرهایی که مورد علاقه عموم مردم بود، تنفر داشت. عطر پسرک مزاحم این روزهایش هم یکی از همان تنفرهایش بود.
پوفی کرد و آرام روی تخت نشست. هنوز چشمانش بسته بود. این روزها عجیب میل به بستن چشم‌هایش داشت. بستن چشم‌هایش بر روی آدم‌ها، زندگی،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
11,236
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #3
#7


- یه دختر داریم شاه نداره، صورتی داره ماه نداره! از خوشگلی تا نداره... نه صبر کن این‌ها به تو نمیاد. بزار (بذار) درستش کنم. یه دختر داریم شاه نداره. صورتی داره بغال سرکوچمون نداره، از سگ اخلاقی تا نداره... پاشو دیگه خسته شدم.
با حرص چشمانش را باز کرد و نگاه تیزی به نیما انداخت. نیما با دیدن نگاهش ساکت شد و آرام آب دهنش را قورت داد و زیر لب با خودش گفت:
- طرف یه پا دراکولاس. یه نگاه می‌کنه تمام تن و بدنم می‌لرزه. نمی‌دونم چطوری نتونسته از پس اونا بر بیاد.
-خفه شو وگرنه خودم خفه‌ات می‌کنم. بلد نیستی می‌خوای فحش بدی به کسی هم تو دلت بدی؟ (خیلی بهتر میشه اگه حالت تاوان رو قبل از گفتن دیالوگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Victoria

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
11,236
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #4
#8


(پس از ‌... دقیقه)
از اتاق که بیرون آمد تاوان را دید که وسط آشپزخانه ایستاده و به کابینت‌های بادمجانی رنگ نگاه می‌کند. لبخندی روی لبش نقش بست. دیدن قیافه تاوان در آن وضعیت باعث شد جلوتر نرود و همانجا (همان‌جا) به دیوار (دیوارِ فلان رنگ) تکیه بزند و او را نگاه کند.
از آن طرف تاوان کلافه گوشه ابروی زخم شده‌اش را خاراند و دوباره به کابینت‌ها نگاه کرد. وقتی دید هر چه منتظر است، نیما نمی‌آید، پوفی کرد و با احتیاط در یکی از کابینت‌ها را باز کرد. او نیما را نمی‌دید؛ اما نیما آشکاراً نفس آسوده‌ای که او می‌کشد را می‌بیند. با خود فکر کرد چرا این دختر انقدر عجیب و غریب است. انتظار دیدن چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Victoria

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
11,236
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #5
#9


دستانش را در جیب هودی سورمه‌ای رنگش کرد و به طرف در رفت. طبق عادت از توی چشمی اول نگاه کرد و تنها چیزی که دید موهای کوتاه نارنجی رنگ دختری بود که پشتش به او بود و مشغول حرف زدن با یکی از همسایه‌ها بود.
نیشخندی زد و نگاهی به نیما کرد. این بود آن وفاداری که از آن دم می‌زد؟ دست چپش را از جیبش در آورد و در را باز کرد. با برگشتن دخترک نیشخند روی لبانش ماسید.
صنم با هیجان همیشگی‌اش سلام بلندی کرد و او را محکم در بغلش فشرد و از این‌که تاوان اعتراضی به حضور او نکرده بود، از سرخوشی یه بار دیگر محکم‌تر او را بغل کرد.
اما تاوان خشکش زده بود. اگر می‌دانست این دخترک مو کوتاه نارنجی همان صنمی که دل از موهای بلند و قهوه‌ایش نمی‌کند، یک درصد احتمال باز کردن در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Victoria

sogol~R

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
11,236
امتیازها
29,073
مدال‌ها
18
  • #6
#10


نیما آن وسط نمی‌دانست بخنند (بخندد) یا گریه کند که امروز سه بار مورد تهاجم این دخترک خیره سر قرار گرفته بود!
صنم کنار نیما نشست و با شک پرسید:
- گور به گور شده؟
قبل نیما تاوان با نیشخند گفت:
- فکر کنم برای شما میشه مِزاراً مِزار!
صنم لبش را گاز گرفت و نگاهش را به نیما داد.
نیما لیوان چایی سمتش گرفت.
- تو توجه نکن بهش عزیزم. چایی رو بخور که بعد سه تایی بریم بیرون یکم هوا بخوریم.
تاوان با کلافگی نگاهش کرد و صنم ذوق زده سری به تائید تکان داد.
- آره اتفاقاً یه اِلیش ویریش مَرکَز جدید (مرکز خرید) باز شده، با هم می‌ریم یه دوری می‌زنیم.
تاوان پرحرص خندید. باید همین حالا انتخاب می‌کرد. قطعاً آزمایشگاه رفتن به بدی خرید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sogol~R

Victoria

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
48
پسندها
315
امتیازها
1,703
مدال‌ها
4
  • #7
#10


نیما آن وسط نمی‌دانست بخنند (بخندد) یا گریه کند که امروز سه بار مورد تهاجم این دخترک خیره سر قرار گرفته بود!
صنم کنار نیما نشست و با شک پرسید:
- گور به گور شده؟
قبل نیما تاوان با نیشخند گفت:
- فکر کنم برای شما میشه مِزاراً مِزار!
صنم لبش را گاز گرفت و نگاهش را به نیما داد.
نیما لیوان چایی سمتش گرفت.
- تو توجه نکن بهش عزیزم. چایی رو بخور که بعد سه تایی بریم بیرون یکم هوا بخوریم.
تاوان با کلافگی نگاهش کرد و صنم ذوق زده سری به تائید تکان داد.
- آره اتفاقاً یه اِلیش ویریش مَرکَز جدید (مرکز خرید) باز شده، با هم می‌ریم یه دوری می‌زنیم.
تاوان پرحرص خندید. باید همین حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا