متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان پرنسس پنهان قصر | zahra raeai / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 440
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «پرنسس پنهان قصر» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

KiyaraSh

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,969
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
19
  • #2
نقد همراه رمان پرنسس پنهان قصر

#3
《فصل اول 》

ملینا: آرونیا نمی‌خوای بیدار شی؟ همه دارن نگاهت می‌کنن!
کی داره نگاهم می‌کنه؟ نکنه این دوتا بی‌شعور بچه‌های دانشگاه رو دعوت کردن؟ اِی که الهی دستم بهتون نرسه! با بسم‌الله چشم‌هام رو باز کردم و اطرافمو دید زدم، ولی با چیزی جز دوتا آدم مزخرف و وسایل اتاقم مواجه نشدم. (در اینجا می‌توانید توصیفات را بیشتر بسط دهید و از توصیفات دقیق‌تری برای پردازش صحنه استفاده کنید. برای مثال نگاه خیره آن دو به آرونیا و تم و دکوراسیون اتاق را به اختصار توصیف کنید)برزخی نگاهشون کردم و یهویی پِخِ بلندی گفتم که صدای جیغشون رفت...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : KiyaraSh

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #3
این نقد متعلق به منتقد: NERISSA Luftmensch~ است



پارت13 پوفی کشیدم و پوکر فیس نگاهشون کردم !( تمام علائم نگارشی( . ، ... ! : ؛ ؟) به کلمات قبلی می‌چسبن و با یک فاصله از کلمه‌ی بعدیشون جدا میشن، مثل: پوفی کشیدم و پوکر فیس نگاهشون کردم!) با دوتا دستام موهای دوتاشون رو گرفتم : - خوب دهَناتون رو ببندین منم بتونم حرف بزنم ؛ سوارِ خر که می‌شین ، پیاده هم نمی‌شین ! ( این دیالوگ می‌تونه زیباتر، بامزه‌تر و روان‌تر بشه، مانند: - خب اون در اون غارهای بی‌در و پیکرتون رو ببندین، منم دو کلام حرف بزنم! لامصب‌ها همین که در دهنتون باز میشه، گل گرفتنش دست خداست.) اولا[COLOR=rgb(243, 10...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #4
به نام خدا

نقد همراه رمان پرنسس پنهان قصر
پارت20

وای که منم دارم مثلِ آرونیا، زِر(یک فاصله ایجاد شود)زِرو میشم! خندیدم که دستی روی شونم نشست و صدای آرونیا بلند شد( لحن مخاطب رو توضیح بدید، مدل حرف زدن تن صدا و مواردی از این قبیل به اینکه دیالوگ با درک بهتری همراه باشه کمک می‌کنه):
- خوب دوساعت دیگه بیدارم کردی! تو فقط دوساعته این‌جا داری تو هپروت چُرت می‌زنی.
نیم‌نگاهی بهش کردم:
- خوب نتیجه می‌گیریم بروسلیِ من آلارمم هست و خودکار بیدار میشه.
آرونیا یهو حمله کرد سمتم و دندونش رو روی ساعدِ دستم گذاشت! (نیاز به علامت تعجب نداره. در توصیف احساسات ضعیف عمل شده، حس درد و گزندگی پوست دست قرمز شدنش در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #5
#پارت21
بعداز ده‌ دقیقه اون نورهای اطرافمون از بین رفت و تونستم جایی که بودیم رو ببینم. تو یک باغِ سرسبز بودیم و دورمون پر بود از درخت و گل‌های که مثلشون هیچ‌جا ندیده بودم! (چه گل‌هایی؟ بهتره شکل و شمایل گل‌ها رو توصیف کنید، این قسمت توصیفات کاملا مستقیم صورت گرفته و از جذابیت و کیفیت کم کرده، بهتره لابه‌لای کلمات توصیفات رو جا بدید؛ بیشتر از حس شخصیت بگید که چه حسی داره که توی چنین فضایی قرار گرفته و در همین بین از توصیفات غیر مستقیم استفاده کنید مثلا با گیجی و سردرگمی عمیقم روی سبزه‌های نیمه پژمرده‌ی زمین گام برداشتم و...) واقعا باورنکردنی بود. قدم تو یک راهی که سنگ‌فرش شده بود گذاشتیم و منم با دهَن باز به گل‌هایی که دوطرف جاده بود؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #6
#پارت22
در باز شد و انتظار منم به پایان رسید! اشک‌هام روی گونه‌هام سُر می‌خوردن ولی من سریع پسشون می‌زدم تا جلوی دیدَم رو نگیرن. پدرم همونی بود که تو ذهنم دیده بودم؛ تنها چیزی که فرق می‌کرد، لباس‌هاش بود! یک لباس بلند مشکی و روپوشی طلایی رنگ که آستین‌هاش تا روی انگشت‌هاش رو می‌پوشوند. (احساسات قابل درک نیست، شخصیت پدر و مادرش رو ملاقات کرده و این خیلی قابل درک نیست که به توصیف لباس‌های اشخاص بپردازه بهتره کمی بعد که دیدار تازه کردن به توصیف لباس و مکان بپردازید؛ احساسات در اشک ریختن خلاصه شده بهتره از درون شخصیت و حس و حالش بگید و توی مونولگ‌ها بیانش کنید مثال⇦ من شاید توی رویایی باشم که بیدار شدن از اون فکری محال و غیر ممکن باشه! حالا باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #7
#پارت23
(پیش از دیالوگ توصیفاتی در باره ظواهر و حالات و... داشته باشید) مامان: ما به همراه پدرم رفتیم سرزمین عناصر و بعداز رسیدن به اون‌جا؛ خبر دادن که پرنس اریک قرارِ از برنده‌های امسال، همسری انتخاب کنه! بعداز هشت سال اریک رو دیده بودم و باورم نمی‌شد پسر جذابی که روبه روم وایستاده، همون هم‌بازی بچگی‌هام باشه. منم که بهش علاقه داشتم؛ همه‌ی تلاشم رو کردم که برنده بشم و برنده هم شدم! روزی که برنده رو اعلام کردن؛ بابات با شنیدن اسمم، متعجب نگاهم می‌کرد و یهویی جلوی همه من رو بوسید و ازم خواستگاری کرد. مامان که انگار تو گذشته‌ها غرق شده بود، لبخندزنان ادامه داد: (از خط تیره برای تمام دیالوگ‌ها استفاده کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,978
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
  • #8
#پارت24
مامان رفت سمت چپ که راه‌پله بود و از اون‌ها پایین رفت. به انتهای پله رسید و نگاهی دقیق به صورتم انداخت: - ای وایِ من! سبیل‌هاشو نگاه کن؛ اون عفریته یادنداشته تورو یه آرایشگاه ببره؟ خندیدم که مامان با کف دست تو پیشانی‌ام زد. دستم رو گرفت و راه افتاد به سمت دری که نزدیکمون(نزدیک‌مون) بود و بدون معطلی در رو باز کرد! با دیدن چندتا خانوم اشرافی که مشغول آرایش کردن و مو کوتاه کردن بودن، خنده‌ی ریزی کردم. (بهتره فضا سازی صورت بگیره، اگه اون‌جا یک قصر هست که با دنیای واقعی ما فرق داره قطعا باید آدم‌ها و مکان‌هاش هم با ما وجه تمایز داشته باشن پس توصیف کنید که چه آرایشگاهی هست؟ مثلا دیوارهای صدفی و اتاقی پر از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)
عقب
بالا