متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

ایران معاصر سه خاطره از رضاشاه

  • نویسنده موضوع Rigina
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 141
  • کاربران تگ شده هیچ

Rigina

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
4,251
پسندها
41,855
امتیازها
74,373
مدال‌ها
63
  • نویسنده موضوع
  • #1

1​

یك روز در مسافرت رضاشاه به مازندران در یكی از پیچ‌های گردنه جاجرود پیرمردی دهاتی ناگهان جلوی اتومبیل اوپیدا شد ود ستش را از شیشه اتومبیل داخل كرد. او از جا پرده و با هفت‌تیری كه همیشه كنار اتومبیلش بود به وی شلیك كرد و پیرمرد افتاد.

سپس پیاده شد و به آجودانش گفت او را كاوش كنید.

همانطور كه پیرمرد مشغول جان كندن بود او را تفتیش كردند و جز مكتوبی كه به زمین افتاده بود چیزی نیافتند كه در آن دادخواهی از رفتار امنیه كرده بود اما رضاشاه بدون اینكه متأثر شود سوار شد و به راه افتاد.

2​

رضاشاه سه چیز را خیلی دوست می‌داشت، تریاك، پول، كبكبه و عظمت. برای این سه چیز بی‌اختیار بود و خودداری در راه آنها برایش غیر ممكن بود. یك روز موقعی كه برای افتتاح راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Amin~

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا