این سکانس از لحاظ روایی روایتگر یک داستانِ کوتاهِ مستقل است: ما با ترینیتی آشنا میشویم؛ او تحتتعقیب قرار میگیرد و او فرار میکند. اما در جریان آن اتفاقات عجیبی به وقوع میپیوندند که به شکل گرفتن فهرست بلند و بالایی از سوالاتی که تعدادشان به تدریج افزایش پیدا میکند، منجر میشود: ترینیتی تماشا کردن چه کسی را دوست دارد؟ مورفیوس چه کسی است؟ ترینیتی چه کسی است؟ چرا پلیس میخواهد او را دستگیر کند؟ چرا او دارای قدرتهای فرابشری است؟ این ماموران سیاهپوش چه کسانی هستند؟ چرا آنها دارای قدرتهای فرابشری هستند؟ ترینیتی چگونه از داخلِ کیوسک تلفنِ عمومی فرار میکند؟ منظور مامور از «خبرچین درست گفته بود» چه کسی است؟ نئو، شخصی که ماموران از آن بهعنوان اسمِ هدف بعدیشان یاد میکنند، چه کسی است؟ و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.