متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد تحلیل فیلم ماتریکس (The Matrix) | نقدی بر سه گانه فراموش نشدنی

  • نویسنده موضوع Dark night
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 319
  • کاربران تگ شده هیچ

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #1
ماتریکس صاحب یکی از نمادین‌ترین دنیاهای تاریخ سینما است. اما واچوفسکی‌ها از چه تمهیداتی برای شناساندنِ این دنیای پیچیده به مخاطب استفاده می‌کنند؟ آن‌ها با دنباله‌های فیلم اول از ما می‌خواهند به چه چیزی فکر کنیم؟
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #2
پیش از اینکه ماتریکس به فیلمی انقلابی که از نظر خو‌ش‌ذوقی‌اش در تلفیقِ ژانرهای گوناگون و خلاقیتش در ساختنِ دنیای بدیعِ کابوس‌وار اما حیرت‌انگیزش، یکی از نمادین‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما لقب بگیرد (شاید تنها جنگ ستارگان می‌تواند در این زمینه با آن رقابت کند)، در ابتدا باید به یک فیلمِ نمادین «بدل می‌گشت». گفتنش آسان و بدیهی به نظر می‌رسد، اما تک‌تکِ دیالوگ‌ها، تصاویر، ایده‌ها و جزییاتِ تشکیل‌دهنده‌ی این فیلم به‌شکلی در ذهنِ دسته‌جمعی‌مان نفوذ کرده‌اند، به‌شکلی به جزیی جدایی‌ناشدنی از فرهنگ عامه بدل شده‌اند که بعضی‌وقت‌ها تصور کردنش غیرممکن است: ماهیتِ نمادینِ ماتریکس از ابتدا وجود نداشت، بلکه باید متولد می‌شد. مثل تصورِ زمان بی‌زمانِ پیش از بیگ بنگ می‌ماند: آرواره‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #3
اما با همه‌ی اینها، او در مقایسه با مامورانِ کت‌وشلواری بسیار جدی و عجیبی که در تاریکی شب عینک آفتابی می‌زنند، حرکاتشان حالتی رُباتیک دارد و هیچ احساسی در صورت‌های سنگی‌شان دیده نمی‌شود، انسان‌تر به نظر می‌رسد و در نتیجه، دوست‌داشتنی‌تر است. قابل‌ذکر است که ما داریم درباره‌ی فیلمی از سال ۱۹۹۹ صحبت می‌کنیم. دهه‌ها فیلم و سریال‌ها به مخاطبان آموزش داده بودند که پلیس‌ها اکثر اوقات آدم‌های خوبِ داستان هستند. بنابراین، گرچه ما در آغاز ماتریکس دقیقا نمی‌دانیم که چی به چی است، اما تصور می‌کنیم که باید طرفدارِ پلیس‌ها باشیم: آن‌ها می‌خواهند این زنِ بی‌رنگ‌و‌رو را که لباس عجیبی به تن دارد (احتمالا یکی از افراد مکالمه‌ی تلفنی است) و در این ساختمانِ متروکه‌ی پُرگردوغبار مخفی شده است، دستگیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #4
این سکانس از لحاظ روایی روایتگر یک داستانِ کوتاهِ مستقل است: ما با ترینیتی آشنا می‌شویم؛ او تحت‌تعقیب قرار می‌گیرد و او فرار می‌کند. اما در جریان آن اتفاقات عجیبی به وقوع می‌پیوندند که به شکل گرفتن فهرست بلند و بالایی از سوالاتی که تعدادشان به تدریج افزایش پیدا می‌کند، منجر می‌شود: ترینیتی تماشا کردن چه کسی را دوست دارد؟ مورفیوس چه کسی است؟ ترینیتی چه کسی است؟ چرا پلیس می‌خواهد او را دستگیر کند؟ چرا او دارای قدرت‌های فرابشری است؟ این ماموران سیاه‌پوش چه کسانی هستند؟ چرا آن‌ها دارای قدرت‌های فرابشری هستند؟ ترینیتی چگونه از داخلِ کیوسک تلفنِ عمومی فرار می‌کند؟ منظور مامور از «خبرچین درست گفته بود» چه کسی است؟ نئو، شخصی که ماموران از آن به‌عنوان اسمِ هدف بعدی‌شان یاد می‌کنند، چه کسی است؟ و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #5
درواقع، چیزی که دنیای داستانیِ ماتریکس را منحصربه‌فرد و جذاب می‌کند، ماهیتِ بسیار انعطاف‌پذیر قوانینش است. یا همان‌طور که مورفیورس در آغاز سکانسِ باشگاه کونگ‌فو می‌گوید: قوانینِ ماتریکس هیچ فرقی با قوانین یک سیستم کامپیوتری ندارند: «بعضی‌ از اونا قابل‌انعطاف هستن. بعضی‌هاشون رو هم میشه شکست». به بیان دیگر، فیلم به زبان بی‌زبانی می‌گوید گرچه همه‌ی اکسپوزیشن‌های اصلی که برای دنبال کردن داستان ضروری هستند سر جایشان قرار گرفته‌اند، اما پروسه‌ی انتقال اطلاعات جدید متوقف نشده است؛ اتفاقا برعکس. اطلاعات جدید همچنان به مخاطب منتقل خواهند شد و این کار به معنای واقعی کلمه تا آخرین لحظاتِ فیلم نیز ادامه‌دار خواهد بود. نکته اما این است که فیلم این کار را نه با معرفی قوانینِ کاملا جدید، بلکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #6
اکثر ترنزیشنِ سکانس‌ها در اغلبِ فیلم‌ها به این صورت است: برای مثال، گفتگوی بینِ چند نفر در یک سکانس به انتها می‌رسد، سپس، به نمای معرفِ مکانی که سکانسِ بعدی در آن اتفاق می‌اُفتد کات می‌زنیم (می‌تواند یک نمای واید از ساختمان بیمارستان، کلیسا، هواپیما یا هر لوکیشنِ دیگری باشد) و درنهایت، به آغازِ گفتگوی شخصیت‌های داخلِ مکان جدید کات می‌زنیم. این نوع ترنزیشن کار خودش را انجام می‌دهد و الزاما اشکالِ خاصی ندارد.

نکته اما این است که می‌توان خلاقیتِ خیلی بیشتری در به‌کارگیری ترنزیشنِ بین سکانس‌ها نشان داد. شاید فیلم‌ها به خاطر کم‌کاری در این زمینه به فیلم‌های بدی تقلیل پیدا نکنند، اما آن‌ها حتما به خاطر یافتنِ راهی برای استخراجِ پتانسیل نهفته‌ی ترنزیشنِ سکانس‌ها به فیلم‌های بهتری ارتقا پیدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #7
برای رسیدن به این نقطه، دوربین با تقلید از دیالوگ مورفیوس که کمی قبل‌تر گفته بود («می‌تونم تصور کنم که الان یکم احساسی شبیه به آلیس رو داری که از سوراخ خرگوش سُر خوردی اُفتادی پایین»)، به درونِ ظلماتِ مطلقِ سوراخِ گلوی نئو شیرجه می‌زند و بالاخره او برای اولین‌بار در طول فیلم در بدنِ واقعی خودش بیدار می‌شود. کاری که واچوفسکی‌ها با این ترنزیشن‌ها انجام می‌دهند ترسیم این حقیقت است که بیداری در یک لحظه اتفاق نمی‌اُفتد، بلکه یک پروسه‌ی تدریجی است. تا پیش از بیداری نئو در دنیای واقعی، هر بار که او بیدار می‌شد (باشگاه شبانه، سکانس بازجویی) یک قدم کوچک در دنیای جدید جلوتر می‌رفت و پس از تجربه‌ی بُرشی از دنیای مورفیوس، مجددا به سر جای ناخودآگاهِ قبلی‌اش بازمی‌گشت و اکنون درحالی که او در دنیای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #8
شاید یک کارگردانِ غیرماهرتر اول به نمای جدا کردن مورفیوس و نئو از شبیه‌ساز کات می‌زد، اما واچوفسکی‌ها به وسیله‌ی این ترنزیشن، تنش را در یک چشم به هم زدن از صفر تا صد افزایش می‌دهند و مخاطب را بدون سردرگمی به وسط هیاهویِ یک موقعیت جدید می‌اندازند. در بخش اول مقاله درباره‌ی این صحبت کردیم که ماتریکس چگونه اکسپوزیشن‌گویی‌اش را به‌وسیله‌ی روش‌های مختلف مدیریت می‌کند و یکی دیگر از روش‌هایی که می‌توان به قبلی‌ها اضافه کرد همین نوع ترنزیشن‌ها است: حجم دیالوگ‌ها در پرده‌ی دوم فیلم زیاد است و این می‌تواند باعث کُند شدن روند فیلم شود. اما نکته این است که واچوفسکی‌ها می‌دانند چه زمانی از این ترنزیشن‌ها برای شتاب بخشیدن به ضرباهنگِ فیلم و جلب توجه‌ی بی‌درنگِ مخاطب استفاده کنند.

[IMG...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #9
پس، به محض اینکه نئو تصمیم می‌گیرد با اِسمیت مبارزه کند، شکستِ او به این شیوه همان‌طور که نئو در انتهای نبردِ پایانی‌شان می‌گوید، «اجتناب‌ناپذیر» است. بنابراین، از این توضیح می‌توان برای توجیه‌ی جمله‌ی متناقضِ نئو ("همیشه حق با تو بود. اجتناب‌ناپذیر بود") استفاده کرد. به بیان دیگر، مکانیک‌های داستان هیچ گزینه‌ی دیگری را امکان‌پذیر نمی‌کنند. نئو برای شکستِ اِسمیت هیچ انتخاب دیگری جز تن دادن به خواسته‌ی همیشگیِ دشمنش برای کلون‌سازی از او نداشت. اما این توضیح یک کمبود دارد: این توضیح بهمان می‌گوید که جمله‌ی متناضِ نئو درباره‌ی «اجتناب‌ناپذیربودن» چه کارکردی در فیلمنامه دارد، اما یک سؤال اساسی‌تر را، یک سؤالِ فلسفی‌تر را بی‌جواب می‌گذارد: آیا اصلا نئو از همان اولش آزادی اراده‌ی لازم برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Dark night

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #10
اهمیت این قانون در چارچوب بارگذاری مجدد این است که آن باعثِ فروپاشی دوراهی اخلاقی‌ای که نئو در اتاقِ آرشیتکت با آن مواجه شده است می‌شود. ماجرا از این قرار است: آرشیتکت به‌عنوان یک نرم‌افزارِ ماشینی همه‌چیز را تنها به‌وسیله‌ی ریاضیاتِ خالص تجزیه و تحلیل می‌کند. پس، تعجبی ندارد که او از نئو می‌خواهد تا شبیه به یک «پیامدگرا» به این وضعیت نگاه کند. پیامدگرایی یا سودمندگرایی یک نظریه‌ی اخلاقی است که می‌گوید: اخلاقی‌ترین عمل، علمی است که «سودمندترین گزینه برای طرفینِ اثرپذیر» باشد. یا به بیان دیگر، پیادمدهای هر عملی تنها معیارِ درست و نادرست است. برای مثال، در این مورد به‌خصوص از زاویه‌ی دیدِ یک شخصِ پیامدگرا، اطمینان حاصل کردن از بقای بشریت (آغاز دوباره‌ی انقلاب با ۲۳ شخصِ جدید پس از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Dark night
عقب
بالا