- ارسالیها
- 3,499
- پسندها
- 27,921
- امتیازها
- 58,173
- مدالها
- 27
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #1
گاهی وقتها دلت میخواهد از دنیای بزرگسالی فرار کنی و به دنیای کودکی بازگردی. دلت از سن و سالت میگیرد. میخواهی شناسنامه و سجل و سال تولد را کنار بگذاری. موهایت را به دست باد بدهی، دستهایت را دو طرف باز کنی و تا جان داری، بدوی. آسوده بخندی، حتی اگر زمین خوردی، مهم نیست، مهم این است که میتوانی اگر زمین خوردی آسوده گریه کنی، آسوده خودت را در آغوش مادرت بیندازی تا پناه خستگیات شود.
گاهی وقتها میخواهی کودک باشی تا بغضهایت را بیصدا نخوری. بغض خوردن مخصوص بزرگترهاست نه کودکی که بیخیال است.
گاهی وقتها احساس میکنی که تشنه هستی، تشنه کودکی. تشنه کودکی خودت. تشنه اینکه آن کودک پرنشاط را بگیری و همراهش لِی لِی بازی کنی.
اما نمیشود.
کودکیات شده آبنباتی که با تمام وجودد چشیدن آن را...
گاهی وقتها میخواهی کودک باشی تا بغضهایت را بیصدا نخوری. بغض خوردن مخصوص بزرگترهاست نه کودکی که بیخیال است.
گاهی وقتها احساس میکنی که تشنه هستی، تشنه کودکی. تشنه کودکی خودت. تشنه اینکه آن کودک پرنشاط را بگیری و همراهش لِی لِی بازی کنی.
اما نمیشود.
کودکیات شده آبنباتی که با تمام وجودد چشیدن آن را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.