- نویسنده موضوع
- #1
تو خیابون زیر نور چراغا
ساعت از نصف شبم گذشته بود
جز من و تنهایی و پیاده رو
خبر از عابر دیگه ای نبود
بادی که درختا رو تکون میداد
روی سربرگا رو برف پشونده بود
مثل هر شب دوباره دلتنگی
منو سمت خونتون کشونده بود
عزیزم وقتی که نزدیکت میشم
نفسم حبس میشه توی سینه
بی هوا زل میزنم به خونتون
آخه کار هرشب من اینه
هنوزم وقتی که رد میشم از اون
کوچه ای که خاطراتم توشه
بی هوا زل میزنم به خونتون
خونه ای که چراغاش خاموشه
یاد اون شبا می افتادم که
بوی عطرت میومد با بارون
شبی که یخورده سردت شده بود
وقتی رد میشدیم از این خیابون
چراغ اتاق تو روشن بود
خیلی دیره تو چراغی داری
توی خوشباوری دلواپستم
شاید از دوری من بیماری
عزیزم وقتی که نزدیکت میشم
نفسم حبس میشه توی سینه
بی هوا زل میزنم به خونتون
آخه کار هرشب من...
ساعت از نصف شبم گذشته بود
جز من و تنهایی و پیاده رو
خبر از عابر دیگه ای نبود
بادی که درختا رو تکون میداد
روی سربرگا رو برف پشونده بود
مثل هر شب دوباره دلتنگی
منو سمت خونتون کشونده بود
عزیزم وقتی که نزدیکت میشم
نفسم حبس میشه توی سینه
بی هوا زل میزنم به خونتون
آخه کار هرشب من اینه
هنوزم وقتی که رد میشم از اون
کوچه ای که خاطراتم توشه
بی هوا زل میزنم به خونتون
خونه ای که چراغاش خاموشه
یاد اون شبا می افتادم که
بوی عطرت میومد با بارون
شبی که یخورده سردت شده بود
وقتی رد میشدیم از این خیابون
چراغ اتاق تو روشن بود
خیلی دیره تو چراغی داری
توی خوشباوری دلواپستم
شاید از دوری من بیماری
عزیزم وقتی که نزدیکت میشم
نفسم حبس میشه توی سینه
بی هوا زل میزنم به خونتون
آخه کار هرشب من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.