- نویسنده موضوع
- #1
توی تنهايی يک دشت بزرگ
كه مثل غربت شب بی انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه، ولی زخم تبر
نه يه قلب تير خورده، نه يه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
كندویِ پاکِ دخيل و طلسم
چه پرنده ها كه تو جاده كوچ
مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافرا كه زير چتر اون
به تن خستگيشون تبر زدن
تا يه روز تو اومدی بی خستگی
با يه خورجين قديمیِ قشنگ
با تو نه سبزه، نه آينه بود، نه آب
يه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور
كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم، منم!
اون درخت تن سپرده به تبر
كه واسه پرنده ها دلواپسه منم، منم!
من صدایِ سبزِ خاکِ سربی ام
صدايی كه خنجرش رو بخداست
صدايی كه توی بهتِ شبِ دشت
نعره ای نيست ولی اوجِ يک صداست
رقص دست نرمت ای تبر به دست!
با هجوم تبر گشنه و...
كه مثل غربت شب بی انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه، ولی زخم تبر
نه يه قلب تير خورده، نه يه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
كندویِ پاکِ دخيل و طلسم
چه پرنده ها كه تو جاده كوچ
مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافرا كه زير چتر اون
به تن خستگيشون تبر زدن
تا يه روز تو اومدی بی خستگی
با يه خورجين قديمیِ قشنگ
با تو نه سبزه، نه آينه بود، نه آب
يه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور
كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم، منم!
اون درخت تن سپرده به تبر
كه واسه پرنده ها دلواپسه منم، منم!
من صدایِ سبزِ خاکِ سربی ام
صدايی كه خنجرش رو بخداست
صدايی كه توی بهتِ شبِ دشت
نعره ای نيست ولی اوجِ يک صداست
رقص دست نرمت ای تبر به دست!
با هجوم تبر گشنه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.