شعرکده #پنجره

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 247
  • کاربران تگ شده هیچ

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
918
پسندها
15,337
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
downloadfile.gif

-5850203666194212990_120.jpg

یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقهٔ چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرّر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانهٔ عطر ستاره های کریم
سرشار می کند.
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
من از دیار عروسکها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میزهای مدرسهٔ مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف سنگ را بنویسند
و سارهای سراسیمه از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
918
پسندها
15,337
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
IMG_20171025_192845.jpgمن خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست، مثل پدرنیست،
مثل اِنسی نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست،
و مثل آن کسیست که باید باشد
و قدش از درختهای خانهٔ معمار هم بلندتر است
و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر
و از برادر سید جواد هم که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود خود سید جواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال اوست نمی ترسد
و اسمش آن چنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش می کند
یا قاضی القضات است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
918
پسندها
15,337
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
f5c32c946d21c160ffb21a2245df1e17.jpg

هنوز از شب دمی باقی است، می خواند در او شبگیر
و شب تاب، از نهانجایش، به ساحل می زند سوسو.
به مانند چراغ من که سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند
و مانند چراغ من که سوسو می زند در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش - امیدانگیز- با من
در این تاریک منزل می زند سوسو.

#نیما_یوشیج
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Melika_Ga

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
918
پسندها
15,337
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
با هزاران سوزنِ الماس
نقره دوزی می کند مهتاب
رویِ ترمه ی مُرداب...
من نگاهم می دود - جوشیده از عمقِ عبوسِ فکر
سویِ پنجره،
اما
پنجره!
بیگانه با شوقِ نگاهِ من
به من چیزی نمی گوید...
- پنجره
چون تلخیِ لبخنده ی حُزنی
باز شو
تا شاخه ی نوری بروید
در شکافِ خاکِ خشکِ رنجم
از بذرِ تلاشِ من!
پنجره
بیدارِ شب
هشیارِ شب
در انتظارِ صبحدم چیزی
نمی گوید...
- پنجره!
دانم که آخر، چون یکی لبخند
خواهی کُشت این روحِ مصیبت را که ماسیده است
در هزاران گوشه ی تاریک و کورِ این شبستانِ سیاهِ وهم...
پنجره
در دَردِ شام انجامِ خویش
از ظلمتِ پادرعدم چیزی نمی گوید...
- پنجره!
بگشای از هم
چون کتابِ قصه ی خورشید
تا امیدم بازجوید
در صدف های دهانِ رنج
صبحِ مرواریدتابش را
به ژرفاژرفِ این دریای دورافتاده ی نومید!
پنجره اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Melika_Ga
عقب
بالا