متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کوتاه داستانک ابراهیم و عزرائیل

  • نویسنده موضوع Hope
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 210
  • کاربران تگ شده هیچ

Hope

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
32
 
ارسالی‌ها
3,835
پسندها
20,544
امتیازها
53,173
مدال‌ها
45
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
«به نام خداوند بخشنده مهربان»
چون خدای تبارک و تعالی خواست جان ابراهیم را بگیرد ملک الموت را فرستاد و او گفت: یا ابراهیم درود بر تو.
ابراهیم فرمود: ای عزرائیل برای دیدن من آمدی یا برای مرگم؟
گفت: برای مرگ و باید اجابت کنی.

ابراهیم گفت: دیدی که دوستی دوست خود را بمیراند؟
خطاب آمد: ای عزرائیل به ابراهیم بگو: دوستی را دیدی که ملاقات دوستش را بد بدارد؟
براستی که هر دوستی خواهان ملاقات دوست است.

منبع: یوتاب​
 
امضا : Hope

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا