نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

ایران شاهنامه | تهمینه

  • نویسنده موضوع پرینز
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 209
  • کاربران تگ شده هیچ

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,090
پسندها
14,260
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
#تَهمینه در شاهنامه، دختر شاه سمنگان، همسر #رستم و مادر #سهراب است. فردوسی، دربارهٔ این بانو چنین می‌سراید، که روزی رستم برای نخجیر به مرز سمنگان رسید، گوری را شکار کباب کرده و خورد، آنگاه رخش را در بیشه‌زار رها بخواب و استراحت پرداخت. عده‌ای از سواران ترک در آن شکارگاه رخش را بی‌صاحب یافته آن را با خود به سمنگان بردند. رستم که از خواب برخاست به اطراف نظر افکند، رخش را ندید دلگیر شد به ناچار از جای بلند شد زین را کول کرده پی اسب را گرفته به شهر سمنگان رسید:​
چو نزدیک شهر سمنگان رسیدخبر زو به شاه و بزرگان رسید
ساخته شده از دو بخش تهم و اینه که بخش...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : پرینز

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,090
پسندها
14,260
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
تنی چند از اهالی سمنگان ورود رستم دستان را به شاه سمنگان خبر می‌دهند، مرزبان سمنگان به محض آگهی با چند تن از خاصان و بزرگان به استقبال رستم آمده او را با احترام به ارگ دعوت و به افتخار او بزم شایسته‌ای برپا می‌کنند. رستم از گم شدن رخش اظهار نگرانی می‌کند، شاه سمنگان و اعیان آن جا به رستم اطمینان می‌دهند رخش پیدا خواهد شد نگران نباشد. تهمتن شاد گردیده، تا پاسی از شب به می‌گساری پرداخت سپس در بستری که برایش آماده شده بود به خواب رفت ولی در امتداد شب مهمان ناخوانده بر او وارد می‌شود:​

یکی بنده شمعی معنبر به دستخرامان بیامد به بالین م**س.ت
پس پرده اندر یکی ماهرویچو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
5,090
پسندها
14,260
امتیازها
54,473
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
چون پاسی از شب گذشت و #رستم بخواب فرورفت در اتاق به آرامی باز شد و #تهمینه با شمعی در دست آهسته بر بالین م**س.ت آمد، رستم از خواب بیدار گشت خیره به تهمینه نگریست و نام و سبب مراجعه او را در آن موقع نا به هنگام پرسید که در جواب شنید: من دختر شاه سمنگان از پشت شیران و پلنگان هستم که در جهان جفتی لایق من نیست، از تو افسانه‌ها شنیده‌ام که هیچ ترسی از شیر و نهنگ و پلنگ نداری، شب تیره تنها به مرز توران شدی از تفحص در آن مرز هیچ هراسی در دل نداری، گوری را به تنهایی بریان کرده می‌خوری، چون اینگونه آوازه تو را شنیدم به پیشت آمده‌ام:​
چنین داد پاسخ که تهمینه امتو گویی که از غم به دو نیمه‌ام
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
10
بازدیدها
226
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
145
عقب
بالا