متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان کریستال کِسترا | Melina کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع mel mel
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 246
  • کاربران تگ شده هیچ

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,019
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان: کریستال کِسترا (جلد اول)
نویسنده: Lornsun
ژانر: #فانتزی #ماجراجویی #تریلر
خلاصه:
داستان روایت‌گر زنی به نام «زان تالیس» است، حافظ شهر وستاریا!
اتفاقات عجیب زمانی رخ می‌دهد که معابد و خدایانشان مورد بی‌احترامی قرار می‌گیرد و تعدادی از عابدان و راهبان پرستشگاه‌ها قربانی می‌شوند. و چندی بعد، آن مکان‌های مقدس توسط افرادی ناشناس ویران یا سوزانده می‌گردند. همهٔ کسانی که درباره این موضوع مطلع می‌شدند، مسبب این اتفاقات را بی‌ایمان‌ها و کافران می‌دانستند غافل از آنکه حوادث بیشتری در پیش است و مردم گریبان‌گیر مصائبی خواهند شد که هر روز دعای مرگ بخوانند!

لینک:
در حال تایپ - رمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
20,716
امتیازها
44,573
مدال‌ها
20
  • #2
عااامممم
رو استیو بدجور کراشیدم خیییلی باحاله
البته جاذابیت زان حد و مرز نمی شناسد
 
امضا : ~Deku

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,019
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
عااامممم
رو استیو بدجور کراشیدم خیییلی باحاله
البته جاذابیت زان حد و مرز نمی شناسد
انشاالله جلوتر میریم و کراشان بیشتری به جمع اضافه میشن *یکیش همین فصل دوئه
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,764
پسندها
34,351
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #4
ریشوی اعظم وارد می‌شود و درود می‌گوید
فقط میتونم بگم هیجانی‌ترین رمانی هست که تازگیا خوندم...زود پارت بذار صحنه حساس یهو اتصال قطع شد :cautious: :458211-8e33e52a2f7bd5005505daf268120cac:
 

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,019
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
ریشوی اعظم وارد می‌شود و درود می‌گوید
فقط میتونم بگم هیجانی‌ترین رمانی هست که تازگیا خوندم...زود پارت بذار صحنه حساس یهو اتصال قطع شد :cautious: :458211-8e33e52a2f7bd5005505daf268120cac:
درود خدایان آلتروزیا بر تو باد ریشوی اعظم!
خوشحالم اینطور بوده
چشم :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: آخر هر هفته پارت میذارم
 

نگار 1373

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,123
پسندها
19,378
امتیازها
41,073
مدال‌ها
24
  • #6
رمانت واقعا اوکی و خوبه و هیچ ایرادی به قلمت وارد نیست
خوب پیش میری فقط امیدوارم پارتای بیشتری به رمانت اضافه شه.
یه سری ایراد خیلی کوچولو بین متن داستانت دیدم، این‌که از نظر زمانی، بعضی افعال صحیح نیست. مثلاً:


آسمان شب ابری بود و ماه افتخار نمی‌داد دیدبان زمین باشد. به نظر می‌رسید بارانی شدید در راه است و ابرها می‌خواهد طوفان کنند!

این جمله یه جوری شده، میشه این طور گفت:
به نظر می‌رسید که باران شدیدی در راه باشد و ابرها میخواستند طوفان کنند!
یا:
به نظر می‌رسید که بارانی شدیدی در راه بود و ابرها می‌خواستند طوفان کنند.


البته این چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,019
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
رمانت واقعا اوکی و خوبه و هیچ ایرادی به قلمت وارد نیست
خوب پیش میری فقط امیدوارم پارتای بیشتری به رمانت اضافه شه.
یه سری ایراد خیلی کوچولو بین متن داستانت دیدم، این‌که از نظر زمانی، بعضی افعال صحیح نیست. مثلاً:


آسمان شب ابری بود و ماه افتخار نمی‌داد دیدبان زمین باشد. به نظر می‌رسید بارانی شدید در راه است و ابرها می‌خواهد طوفان کنند!

این جمله یه جوری شده، میشه این طور گفت:
به نظر می‌رسید که باران شدیدی در راه باشد و ابرها میخواستند طوفان کنند!
یا:
به نظر می‌رسید که بارانی شدیدی در راه بود و ابرها می‌خواستند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا