طنز [ تویـیتی ]

[آتابای]

‏یه مجسمه تو ویترین مغازه داشتیم هر مشتریی می‌اومد میگفت آقا این چند؟ میگفتیم فروشی نیست، انقد پرسیدن روش قیمت زدیم، کارمون دوبرابر شد هرکی رد میشد میگفت قیمت این به ریاله یا به تومن؟
مجسمه رو کلا برداشتیم نوشتیم مجسمه فروخته شد سوال نفرمایید، هرکی می‌اومد میگفت اقا کدوم مجسمه؟

》محمد روشن پژوه《​

 

[آتابای]

‏دوستای صمیمی باهم عکس و فیلم زیادی ندارن ولی از هم چرا


sobhan​

 

[آتابای]

از جلو تالار رد شدم، گشنم بود رفتم تو...
دم در به یارو گفتم مبارکه، من و داماد از دبستان با همیم، دو پرس جوجه بهم داد گفت بابام از مکه اومده، گمشو بیرون


✍️⁩ پادشاهی​

 

[آتابای]

بچه که بودیم موز خیلی میوه دست نیافتنی ای بود و فقط مایه دارا میتونستن بخرنش.
بعد از یه مدت کار و تلاش به جایی رسیدیم که دیگه خریدش برامون عادی شده بود و خوشحال بودیم تا اینکه آناناس اومد دوباره همه چیو خراب کرد

》بنشی《​

 

[آتابای]

شما هرچی میخواین بگین ولی من هنوزم ببینم تلویزیون باب اسفنجی یا پلنگ صورتی نشون میده میشینم نگاه میکنم.

》 《
​

 

[آتابای]

‏هیچوقت یادت نره شما میتونید آدم خوبی باشید با یه قلب مهربون و "نه" هم بگید.

/بلوری​

 

[آتابای]

رفتم دانشگاه شریف از یکی پرسیدم ببخشید سرویس بهداشتی کجاس؟
میگه به اندازه سینوس p شیشم برو بعد با همون زاویه بپیچ و بعدش با تانژانت زاویه آلفا برو...
ترجیح دادم شلوارم سنگین شه تا مغزم.

》کوکایین《​

 

[آتابای]

‏اون دوره اى كه دخترا سيبيلاشونو نميزدن
يبار توى كوچه دوست دخترمو بغلش كرده بودم، بابام اومد نفرى ى كشيده خوابوند زيرِ گوشمون كه چرا دعوا ميكنين، بعدم به من گفت غلام چرا داداشت مقنعه پوشيده مسخره بازىِ جديدتونه؟!؟

》علیش《​

 

[آتابای]

یه معلم داشتیم از هرکی سوال میکرد و طرف جواب غلط میداد بهش نمیگفت اشتباه گفتی! میگفت به جواب نزدیک شدی. نمیدونم چه نسبتی با خدا داشت ولی ازش یادگرفته بود هیچکس رو ناامید نکنه

/فاطی​

 

[آتابای]

‏یه چند روزیه میخوام یه نفرو تو اینستا بلاک کنم ولی فیلتر شکنم یاری نمیکنه الان رفتم دیدم زودتر بلاکم کرده:)))
متاسفانه این جنگ رو به وی پی انم باختم.

✍الی​