یادمان یادمان رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک‌رمان

[آل۱۱]

بعد عمری این دوست عزیز انگیزه‌ی ادامه دادن رمانمو بهم تزریق کرد
خیلی ممنونم. واقعاً ذوق کردم بابتش Raha~r
شمام اگه اینو دیدید، چی میشه بیاید رمانمو بخونید نظراتتونو بگید و باعث بانی خیر شید. :)
به نظراتتون خیلی نیاز دارم عر

مطلوب | رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: 5163 ناظر: @Rounika تگ: مطلوب خلاصه‌ای از رمان: در جهانی که جادوگران از محدود‌ترین نژادها هستند، تظاهر به جادوگری گناهی نابخشودنی‌ست. زمانی که خدایشان ناپدید شد، هرج‌و‌مرج به انقراضشان کشید و حالا، عامل هرج‌و‌مرج به بند کشیده شده. در سوی دیگر دختری معمولی از دیار زمین، جادو نداشتنش...

forum.1roman.ir

 

[آل۱۱]

گل‌ منی تو GHOGHA.YAGHI

 

[آل۱۱]

این ملکه خانم اخلاق و رفتار فوق‌العاده‌ای داره
ممنونم ازت mehrabeh

 

[آل۱۱]

آخ که چقدر نظراتت زیبا و شیرین بود جانان عزیزم.
یک دنیااااا ممنونم بابت نظر زیبات فوق‌العاده‌ای تو دخمله دلبـر که جان فرسود از او

 

[آل۱۱]

مطلوب | رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: 5163 ناظر: @Rounika تگ: مطلوب خلاصه‌ای از رمان: در جهانی که جادوگران از محدود‌ترین نژادها هستند، تظاهر به جادوگری گناهی نابخشودنی‌ست. زمانی که خدایشان ناپدید شد، هرج‌و‌مرج به انقراضشان کشید و حالا، عامل هرج‌و‌مرج به بند کشیده شده. در سوی دیگر دختری معمولی از دیار زمین، جادو نداشتنش...

forum.1roman.ir

 

[آل۱۱]

بازدید 4000تایی مبارک

 

[آل۱۱]

بابام همیشه می‌گفت اگه می‌خوای علاقه‌ات رو به دوستانت نشون بدی، چیزهای خوب و فوق‌العاده‌ای که برای خودت می‌خوای و یا داریشون، برای اون‌ها هم بخواه.
پس من آرزو می‌کنم تمامی نویسنده‌های سرزمینم یه طرفدار مثل آلباتروس عزیزم داشته باشن
آلباتروس یدونس. وقتی امضاش رو دیدم داشتم از خوشی سکته می‌کردم. من تا حالا طرفداری مثل آلباتروس نداشتم
میاد غیبت می‌کنیم و در مورد اتفاقات رمان حرف می‌زنیم. خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم آلباتروس عزیزم
واقعاً مدیونتم. تمام انگیزه‌‌ی ادامه‌ی جادوگران تئودور رو مدیون تو و هاجر عزیزمم. شما نبودید بمولا ادامش نمی‌دادم. فقط به خاطر...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[آل۱۱]

عرررر شماها قراره منو سکته بدید.
نمیدونم چطوری احساسی که الان دارمو بگم.
وقتی شروع به نوشتن می‌کنم، عصبی میشم؛ حس می‌کنم کافی نیست و هیچکس جذب قلم و ایده رمانم نمیشه.
ولی وقتی به پیامای شماها نگاه می‌کنم و می‌بینم اون چیزی که می‌خواستم، شده، راضیم.
خیلی راضیم و اشک‌هام مجالم نمی‌دن
اغراق نمی‌کنم؛ واقعاً تک‌تک کلماتتون اشک رو تو چشم‌هام جمع می‌کنن و با خودم می‌گم همینه!
من می‌نویسم برای همین و بس
خیلی ازت ممنونم گل من
SHaiNA #T