دفتر خاطرات سینما دفتر خاطرات سینما کاربر ZAHRA.ART

زهرا؛ · 15/7/23

- ببین... اون خونه منه؛ قلعه 48. وقتی خورشید روی رودخونه شیمو میتابه، روشن‌ترین موقعش میشه.
+ میدونم... قبلا اونجا بودم.
- عه... درسته بودی!
+ آره وقتی داشتم علف هرز و تور میزدم تا از ماه لذت ببرم.
حالا میفهمم که ماه واقعا زیباست:)

- فرق بین این ماه و ماه شهر خودت چیه؟
...
- ازت سوال پرسیدم؛ چرا بهم زل زدی؟
+ مهم نیست که از کجا نگاه کنی، ماه همیشه یه شکله. ولی مردمی که ازش لذت میبرن فرق میکنن.

#اسکرین_شات
#Legend_of_Fei
#افسانه_فی

زهرا؛ · 15/7/23

+ تعدادشون زیاده. من حواسشون و پرت میکنم که تورو نبینن.
- نرو... خیلی خطرناکه.
+مراقب خودت باش:)

#اسکرین_شات
#Legend_of_Fei
#افسانه_فی

زهرا؛ · 15/7/23

این پست حاوی اسپویل است :zarb2:

+ آفی، چشمات و ببند برات یه غافلگیری دارم.
...
+ حالا چشمات و باز کن.
- چی هست؟
+ یه شمشیر.
- اما... این...
+ قول دادم بهت یه شمشیر بدم. حالا به قولم عمل کردم.
- از کجا آوردیش؟
+ چیکار داری؟ با این حال تیغه بادوامیه. فکر کنم بتونه جلوت رو برای شکستن دوباره یه تیغه بگیره.

- کم نور؟
+ قبل از طلوع خورشید جلوه‌اش کم نوره. فکر میکنم امیدش به شکستن تاریکیه.
امیدوارم بتونی تاریکی رو بشکنی.
- بالاخره یه شمشیر بهم دادی.

...

زهرا؛ · 23/7/23

سریال کره ای: Revenant

نام فارسی : از گور برخاسته

هانگول : 악귀

عناوین : The Demon | The Devil | Aggwi

ژانر : هیجان انگیز | معمایی | ماورا طبیعی

روز های پخش : جمعه و شنبه ها

تعداد قسمت ها : 12 قسمت

زمان : هر قسمت 1 ساعت و 10 دقیقه

کشور سازنده : کره جنوبی

نویسنده : Kim Eun Hee

کارگردان : Lee Jung Rim, Kim Jae Hong

وضعیت : در حال پخش

ستارگان : Kim Tae Ri | Oh Jung Se | Hong Kyung

خلاصه داستان

بعد از باز شدن یک...

زهرا؛ · 9/9/23

خلاصه داستان

بونگ یه بون یک دامپزشک در یک روستای کوچک است که می...

زهرا؛ · 9/9/23

_ هی تو... این چیه؟
+ من امروز تقریباً مردم چون تو حرفم و باور نکردی!
_ چطور می‌تونم حرفت و باور کنم وقتی همچین کارایی انجام میدی؟
+ ایش...!
میتونی منو از این دربیاری؟
_ درسته، مهم نیست چقدر منحرفی، احتمالاً نمیتونی اینطوری بری خونه.

+ مراقب باش!
_ تو خیلی نازنک نارنجی هستی، من بهت آسیب نمیزنم.
+ من نه... کیفم! هنوز قسطاشو کامل ندادم.
_ تو واقعا اعجوبه‌ای.

#Behind_Your_Touch
#پشت_لمس_تو
#اسکرین_شات

زهرا؛ · 9/9/23

_ بونگ یه بون... میخوای چیزی بخوری؟
+ چی؟
_ باید بهت پاداش بدم برای اینکه کمک کردی مجرمو بگیریم.
بریم، چی میخوای بخوری؟

+ بگذریم، چند سالته؟ من سال 1988 دنیا اومدم.
چرا جوابمو نمیدی؟ چه سالی به دنیا اومدی؟
احیاناً از من کوچیکتری؟ 1989 به دنیا اومدی تو؟
_ برای چی توی جغله...
+ خب... 1988؟ یا 1987؟
سال 1990 که نیستی؟ نه؟
_ ساکت باش!
تو... بهتره هر وقت منو میبینی خم بشی و ازم تشکر کنی. زندگیتو به من مدیونی.
توی جغله...
+ گفتی غذا مهمونم میکنی!... چی قراره بخوریم؟

#Behind_Your_Touch
#پشت_لمس_تو...

زهرا؛ · 9/9/23

وقتی از درموندنگی همکارت سو استفاده میکنی :batting-eyelashes:

:
+ حس خوبی میده!
...
_ چیه؟
+ میخوای فقط دستامو ماساژ بدی؟
شونه هامم ماساژ بده!
_ خب چطوره؟ فکر میکنی قدرتت داره برمیگرده؟
+ باید از اول اینقدر باهام خوب میبودی. چرا کارهایی که بهت گفتم انجام بده رو باهاش مخالف بودی؟
_ خب الان چی؟ الان داره جواب میده؟
+ نمیدونم باید رو یکی امتحانش کنم!

_ خب پس بیا روی اوک هی امتحانش کن.
...
_ خب؟ الان چیزی میتونی ببینی؟
+ نه.
_ داری دروغ میگی. یه چیزی دیدی.
+ ندیدم.
_ اوک هی، چطوری میدونی داره دروغ میگه؟
- وقتی داره دروغ میگه تو چشمات نگاه نمیکنه!...

زهرا؛ · 12/9/23

_ چه زمانی سگ و پیدا کردین؟
- امروز صبح زود داشتم روی کوه دعا می‌خوندم.
+ کدوم کوه بود؟
_ معلومه که کوه موجین.
ادامه بدین.
- خب زمین و کندم و هاپو کوچولو رو اونجا پیدا کردم.
+ نژادش چی بود؟
_ مالتیز بود دیگه! چرا چیزی که از قبل می‌دونیم و می‌پرسی؟
+ فکر کردم بهمون سرنخ میده.
_ خب بعدش؟
- هاپو کوچولو وقتی دهنش بسته بود توی زمین دفن شده بود؟
+ با ریسه؟ یا بند کفش؟ بند هودی؟ بند کیف؟
_ ایش...
با چی دهنش بسته بود؟
+ با ریسه.
_ عه تو چه مرگته؟
+ فقط محض اطمینان.

#Behind_Your_Touch
#پشت_لمس_تو
#اسکرین_شات

زهرا؛ · 12/9/23

+ خب حالا که همه اینجا جمع شدیم انگار تو انتقام جویانیم، مگه نه؟
کارآگاه تو محققی، سون وو شی تو مغز متفکر و آجوشی شما هم همونی هستین که حس شیشم داره!
_ جنابعالی چی؟
+ من؟ ام...
_ منحرف خیلی بهت میاد به نظرم.
+ کارآگاه مون منظورش اینه که، من از منحرف ها خیلی متنفرم. چون ما خیلی به هم نزدیکیم منو خیلی خوب می‌شناسه.
- نمی‌دونستم شما اینقدر به هم نزدیکین. فکر کردم تازگی ها همو دیدین.
+ یه جورایی به هم نزدیک شدیم.
_ نه یه جورایی کجا بود؛ وقتی اولین بار دیدمش، داشت باسن یه بیچاره ای رو...
+ هی!!!!!!!
خب حالا از کجا شروع کنیم واسه تحقیق؟

#Behind_Your_Touch
#پشت_لمس_تو...

دفتر خاطرات سینما دفتر خاطرات سینما کاربر ZAHRA.ART

گزینه‌های بیشتر

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

خلاصه داستان

امضا : زهرا؛

زهرا؛

خلاصه داستان

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

زهرا؛

امضا : زهرا؛

موضوعات مشابه

دفتر خاطرات سینما دفتر خاطرات سینما کاربر ZAHRA.ART

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

خلاصه داستان​

امضا : زهرا؛

خلاصه داستان​

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

امضا : زهرا؛

موضوعات مشابه

خلاصه داستان

خلاصه داستان