- ارسالیها
- 4
- پسندها
- 3
- امتیازها
- 3
- نویسنده موضوع
- #1
احمد روزی بیمارستان رفته بود ، توی حیاط بیمارستان بود که خانمی را دید سمت مردم می رود و با آنها صحبت میکند.
احمد توی سالن بیمارستان نشسته بود که همان خانم سمت او آمد و گفت دخترش بستری است و پولی ندارد که داروهای دخترش بخرد.
احمد به خانم گفت نسخه ات به من بده و همین جا بنشین.
احمد بعد چند دقیقه آمد و داروها را به خانم داد و از بیمارستان خارج شد.
احمد هر چه پول داشت ، واسه داروها داده بود دیگر پولی برای خودش نداشت ، هنوز احمد درب بیمارستان نرسیده بود که اس ام اس آمد ، وقتی گوشی اش نگاه کرد، دید مبلغ یک میلیون تومان به مناسبت روز مرد به حسابش واریز شده است ، احمد دوباره وارد بیمارستان شد تا دکتر برود.
نتیجه داستان:
آیه ۲۶۱ سوره بقره
مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ...
احمد توی سالن بیمارستان نشسته بود که همان خانم سمت او آمد و گفت دخترش بستری است و پولی ندارد که داروهای دخترش بخرد.
احمد به خانم گفت نسخه ات به من بده و همین جا بنشین.
احمد بعد چند دقیقه آمد و داروها را به خانم داد و از بیمارستان خارج شد.
احمد هر چه پول داشت ، واسه داروها داده بود دیگر پولی برای خودش نداشت ، هنوز احمد درب بیمارستان نرسیده بود که اس ام اس آمد ، وقتی گوشی اش نگاه کرد، دید مبلغ یک میلیون تومان به مناسبت روز مرد به حسابش واریز شده است ، احمد دوباره وارد بیمارستان شد تا دکتر برود.
نتیجه داستان:
آیه ۲۶۱ سوره بقره
مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.