متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کوتاه ماهی های قرمز

  • نویسنده موضوع HAKIMEH.MZ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 104
  • کاربران تگ شده هیچ

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,922
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
"احد بلوموف" رییس شعبه یکی از بانکهای شهر دوشنبه بر خلاف اکثر مردم شهر و حتی اعضای خانواده اش که از آمدن عید نوروز خوشحال بودند، خوشحال که نبود هیچ، کاملاً هم ناراحت نشان می داد!
علتش هم این بود که معمولا در این روزها که مردم خود را برای جشن نوروز آماده می کردند، اکثر دوستان "بلوموف" حتی آنهایی که یک سال سراغش نیامده بودند، به دیدنش می آمدند و تقاضای وام می کردند!

"احد" که نمی توانست به همه آنها وام بدهد و در عین حال نه گفتن هم برایش سخت بود، نمی دانست چه کار کند؟! آن روز صبح موقع آمدن به بانک، "احد بلوموف" با دیدن پیرمردی که ماهی های قرمز می فروخت یادش آمد که زنش سفارش کرده حتماً برای سفره هفت سین ماهی های قرمز بخرد.
رئیس بانک همین کار را کرد و ماهی ها را داخل تنگ انداخت و...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا