درکی از عشق و نرسیدن بهش رو ندارم ولی شاید نوشتم
تاریکی نور را عاشقانه میبلعد و نور از تاریکی گریزان است
شاید حکایتشان در قالبهای مختلف ظاهر شود، ولی عاقبت همان است که هست.
حکایتها انتخابگر قصههایشانند؛ این دفعه برای روایت شدنشان قصهی ما را برگزیدند.
آرزوی سختی ندارم؛ چون حکایتها را نمیشود تغییر داد. ما ملعبهی حکایتها برای روایتیم.
فقط امیدوارم در زندگی بعدیمان ملعبهی مرغهای عشق باشیم. آرزوی سختی نیست نه؟