- ارسالیها
- 4,600
- پسندها
- 50,314
- امتیازها
- 77,373
- مدالها
- 77
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #1
ژان به جرم دزدیدن قرصی نان به سه سال زندان محکوم شد، چند بار اقدام به فرار کرد و هر بار پس از دستگیری به دوره محکومیتش اضافه شد. سرانجام پس از پانزده سال از زندان آزاد شد. او در پاریس نتوانست هیچ کاری برای خود دست و پا کند. هیچ کس حاضر نبود به یک سابقه دار کار بدهد. او عازم شهر کوچکتری در جنوب شرقی فرانسه شد. در اینجا نیز تمام درها را به روی خود بسته دید.
در ورقه شناسایی او ثبت کرده بودند که انسانی بسیار خطرناک و اصلاح ناپذیر است. نه تنها کسی به او کار نداد بلکه حتی جایی نیافت تا شب را در آن به سر ببرد. سرانجام آخرین فردی که در خانه اش را بر روی او می بست به خانه محقری در آن سوی میدان شهر اشاره کرد و گفت شاید او حاضر باشد شب جایی به تو بدهد تا از سرما نلرزی.
ژان هم به ناچار آنجا رفت و در...
در ورقه شناسایی او ثبت کرده بودند که انسانی بسیار خطرناک و اصلاح ناپذیر است. نه تنها کسی به او کار نداد بلکه حتی جایی نیافت تا شب را در آن به سر ببرد. سرانجام آخرین فردی که در خانه اش را بر روی او می بست به خانه محقری در آن سوی میدان شهر اشاره کرد و گفت شاید او حاضر باشد شب جایی به تو بدهد تا از سرما نلرزی.
ژان هم به ناچار آنجا رفت و در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.