نقد همراه نقد همراه رمان سپاه سیاه | zewinab / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع MAEIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 176
  • کاربران تگ شده هیچ

MAEIN

سرپرست بخش عمومی + مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
2,217
پسندها
5,336
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
سن
22
سطح
14
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»

رمان «سپاه سیاه» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

AROOS MORDE

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
2,036
پسندها
23,712
امتیازها
46,373
مدال‌ها
26
سن
21
سطح
29
 
  • مدیر
  • #2
به نام خدا

نام رمان سپاه سیاه


نویسنده: zewinab zewinab

منتقد: AROOS MORDE ❆Qediya

نقد از پارت‌های ۴ تا ۸



#4


آتریسا


داشتم به داخل سالن با هزار جور فکر نگاه می‌کردم که دیدم گوشیم داره زنگ می‌خوره. تماس رو باز کردم و گفتم:
(اندکی حالات قبل از دیالوگ کارکتر را توصیف کنید. برای مثال، یکی از ابروهام رو بالا فرستادم، کمی این پا و اون پا کردم و با چهره‌ای درهم مدام به ساعت در دستم یا ساعت توی موبایل نگاه می‌انداختم، یا...)
- کجایی پس ؟ (علائم نگارشی مانند علامت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROOS MORDE

asalezazi

مدیر تالار ویرایش + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
123
پسندها
1,544
امتیازها
9,703
مدال‌ها
13
سن
24
سطح
11
 
  • مدیر
  • #3
با صدای آلارم گوشی بیدار شدم
ایده تکراریه.
بعد این همه سال هنوزم وقتی 5 صبح بیدار میشم میخوام گریه کنم. رفتم پذیرایی و دیدم آریا رو کاناپه خوابه. سرمو به نشونه تاسف تکون دادم و دو سه تا بیسکویت خوردم و کتابامو جلوم گذاشتم و شروع کردم به خوندن. اصلا حوصله نداشتم بخونم. تقریبا سه ساعت درگیر بودم که آریا بدون هیچ حرفی بیدار شد و بدون اینکه حرفی بزنه، لباساشو پوشید و رفت سرکار.
هیچوقت نفهمید دوست ندارم اذیتش کنم. (نویسنده عزیزم ، توضیحات شما مسلسل وار و رگباری هست که باعث جذب مخاطب نمیشه. ترجیحا توصیفات رو بیشتر و باز تر بکنید . از پنج تا هشت صبح در دو خط خلاصه شد. سعی کنید افکار آریا یا افکار اول شخص رو بیشتر نمایش بدید.) مرگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi
عقب
بالا