- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- مدیر
- #11
انگار داره خوابم میبره. کل شبو بیدار بودم؛ اما الان چشمامو بستهم. یه صفحهی آبی پررنگ براق پشت پلکهامه و من دارم توی رویا دور خودم میچرخم. مداوم و بیوقفه، داد میزنم و حول یه مرکز مشخص، دور یه پژواک آشنا میگردم. اونقدر که سرگیجه بگیرم و بالاخره از زور بیخوابی بیهوش بشم.
Lost In The Echo
آخرین ویرایش
امضا : MAEIN
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- مدیر
- #14
وسط سختترین امتحانات دانشگاهی، وقتی طی روز همزمان سهتا کتاب کامل رو برای سهتا امتحان مجزا و پشت سر هم پیش بردی، شب موقع خواب، توی تاریکی اتاق، روی یه تختی که با هربار غلتزدن، یا کوچکترین حرکت جزئی نالهی غژغژش بلند میشه، در حالی که گوشهات سوت میکشن و صدای این ضربات عجیب و گاه و بیگاه، دوباره با حس سنگینی سرت شروع میشه تا فقط دیوونهت کنه، چه راه حلی بهتر از یه خندهی تلخ و دوباره فروکردن هندزفری توی گوشهات؟
اعتیاد به موسیقی. عجب عادت آرامشبخشیه!
اعتیاد به موسیقی. عجب عادت آرامشبخشیه!
Not Alone
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
امضا : MAEIN
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- مدیر
- #15
هیچکسی نمیشنوه، هیچ کسی گوش نمیده. چهرهها تارن، مات و بیروحن. من توی افکارم غرق شدهم. عرقکرده و گرمازده. اتوبوسِ شلوغ داره از یه زیرگذر تاریک رد میشه. انگار توی خلأ پیش میره. هوا سخته، سنگینه و در عین حال سریع و روون. انتهای راه، سمت چپ یه نور کمسو میبینم. سرم رو میچرخونم و اونقدر بهش خیره میشم که بالاخره توش فرو برم. اتوبوس پرازدحامه. عقل حکم میکنه اطرافم سروصدا باشه؛ اما من نمیشنوم. هیچکسی صدای افکار شلوغ، بلند و آشفتهی مغزهای پنهانشده توی سر این و اون رو نمیشنوه. اگه بشنوه هم بهش گوش نمیده. با این حال توی سر من، لابهلای افکار بههمریختهم، یهنفر هست که داره میخونه. وقتی دکمهی سکوت همهی اطرافیانم رو زدهم، فقط یهنفر اجازه داره توی گوشای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش
امضا : MAEIN
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- مدیر
- #16
دعوتتون میکنم به شنیدن یه موسیقی بیکلام که با هربار پخششدن توی گوشهام، ذوق خیالپردازیم رو بیشتر کرده. برای من یه فضای سیاه با چراغهای کوچک مات و نارنجیرنگ رو تداعی میکنه. چراغها نور کشدار و زنگزدهای دارن. هروقت به این موسیقی گوش میدم انگار وسط همین فضا وایسادهم. یه خیابون بدون انتهای سیاه و تاریک که همین چراغهای پراکنده و زنگزده مثل ستارههای پخشوپلا بهش نور میدن. ماشینها روی دور کندن و عابرین شبحوار مثل سایه توی پیادهروها رد میشن. انگار خودمم چیزی جز یه هالهی مات درست مرکز این هرجومرج صامت نیستم. پاهام حرکت نمیکنن. انگار که حجم زیاد و غلیظی از قیر سیاه تا بالای زانوهام رو پوشونده. سیاه مثل ظلمت همین خیابون، چراغهای چشمکزن نارنجی و انوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش
امضا : MAEIN
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- ارسالیها
- 2,139
- پسندها
- 5,254
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 16
- مدیر
- #19
یه بیابون خاکی توی ظلمت شب، نور چراغهای جلویی ماشین این تاریکی مطلق رو میشکافه. من درست وایسادم لابهلای گرد و غبار معلق توی این نور زرد و نارنجی. مثل همیشه سرتاپا مشکی پوشیدهم. یقهی پیراهنم خیس خیسه. گردنم گر گرفته و عرق میریزم. موهای نمناک و کوتاهم به شقیقههام چسبیده. رد قطرات عرق سرد روی پیشانیم توی این نور برق میزنه. بین ابروهام، فکم، مشتهام، تکتک انگشتهام منقبض شده. میخوام داد بزنم. میخوام خم بشم و با تمام وجودم متن این آهنگ رو فریاد بکشم.
خواننده:...
Lying From You
خواننده:...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش
امضا : MAEIN
موضوعات مشابه
- پاسخها
- 24
- بازدیدها
- 562
- پاسخها
- 5
- بازدیدها
- 216
اشتراک گذاری