پرونده پرونده | بیانکا میشل دوینز

[Amin~]

بیانکا میشل دوینز’ ۲ اکتبر ۲۰۰۱، توی شهر یوتیکا، نیویورک آمریکا به دنیا اومد. توی خانواده‌ی خوبی بزرگ شده بود یعنی هم از نظر عاطفی و هم مالی، خانوادش مشکلی نداشتن. رشته‌ی دبیرستانش روانشناسی بود. هرچند بیانکا از ۹ سالگی از اضطراب اجتماعی و جدایی رنج می‌برد و از ۱۳ سالگی، دکتر تشخیص داد که افسرده‌ست و توی نوجوونیش چندباری به خاطر مشکلات روحیش بیمارستان بستری شد.
با توجه به شرایط بیانکا، ارتباط با مردم غریبه و افراد غیر خانوادش زیادی براش سخت بود. دیدن مردم، بودن توی اجتماع. خیلیامون این حس رو زیاد تجربه کردیم و می‌دونیم چقدر بودن توی اجتماع و دوستای زیاد پیدا کردن سخته. بیانکا کم کم متوجه شد که فضای مجازی جای خیلی بهتریه براش و شروع کرد به فعالیت توی سوشال مدیا. کلی دوست مجازی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Amin~]

سال ۲۰۱۹ بود که بیانکا توی اینستاگرام با شخصی به اسم ‘برندون کلارک’ دوست شد. بیانکا ۱۷ سالش بود و برندون، ۲۱ سال. اونا وقت زیادی رو باهم می‌گذروندن و در طول روز زیاد چت می‌کردن. اولا فقط در حد تکست دادن و ویدیوکال و این چیزا بود، اما بعد تصمیم گرفتن همدیگه رو ببینن. از نظر بیانکا اونا فقط دوست صمیمی بودن و نه چیز بیشتری. اما برندون روی بیانکا کراش داشت، خیلی زیاد.
بیانکا توی دیسکورد هم زیادی فعال بود و یه سرور با دوستای مجازیش داشت. از اونجایی که با برندون صمیمی‌تر از همه شده بود و حتی همدیگه رو می‌دیدن، اونو به دوستای مجازش معرفی کرده بود.

 

[Amin~]

۱۳ جولای سال ۲۰۱۹ بود که بیانکا، برندون و الکس که یکی از دوستای مشترکشون بود تصمیم گرفتن به یه کنسرت توی نیویورک سیتی برن. اونا چیزی حدود ۴ ساعت راه داشتن. قرار بود شب رو بمونن و فرداش برگردن. خانواده‌ی بیانکا به برندون اعتماد کامل داشتن و چون برندون همراشون بود، گذاشتن بیانکا بره. توی کنسرت، بیانکا الکس رو می‌بوسه. اون فکر کرد که برندون اونارو دیده، اما اینطور نبود.
برگشتنی، الکس خواست بمونه و بیانکا و برندون قرار بود باهم بیان. توی ماشین بیانکا پیامی به الکس داد “فکر کنم وقتی ما همو بوسیدیم اون مارو دید” برندون این پیام رو دید.

 

[Amin~]

بیانکا روی صندلی عقب ماشین خوابیده بود، برندون صداش کرد و بهش گفت که اون پیام رو دیده. بیانکا بهش یادآوری کرد اونا فقط دوتا دوستن و بیانکا هیچ تعهدی بهش نداره، بعد برندون چاقویی که آماده‌ش کرده بود رو به دوربینی که روشن بود نشون داد، برگشت و گلوی بیانکا رو برید. بعد شروع کرد داد کشیدن سر بیانکا و می‌گفت “چرا مجبورم کردی این کارو بکنم؟” انگار که بیانکا مقصر باشه. برندون هیچوقت قبول نمی‌کرد که اونا فقط دوست صمیمی‌ان نه بیشتر با این‌که بیانکا مدام درحال گفتن این که “هیچ تعهدی به برندون نداره چون هیچ رابطه‌ای بینشون نیست” بود. برندون کامل از قتل فیلم گرفته بود. روی صندلی جمله‌ی “may you never forget me” رو نوشت. توی چندین حالت مختلف از بیانکا عکس گرفت. زاویه‌های مختلف، با پارچه...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Amin~]

وحشتناک‌ترین و واضح‌ترین عکسی که از بیانکا گذاشته بود توی دیسکورد بود، و بعدشم گفته بود “ببخشید ولی الان باید یکی دیگه رو پیدا کنید که دورش بگردید.”
عکس‌ها به سرعت داشت پخش میشد و دست به دست میچرخید چون هم بیانکا نسبتا معروف بود، هم مدل عکس‌ها طوری بود که مردم بتونن درموردش کلی شایعه درست کنن. وقتی دوست‌های بیانکا به پلیس زنگ زدن، و پلیس با خانواده بیانکا صحبت کرد چون خانواده‌اش خیلی مطمئن بهش گفتن که حال بیانکا خوبه و میدونن کجاست، پلیس فکر کرد که عکس‌هایی که تو فضای مجازی پخش شدن میتونن الکی باشن و فقط یک شایعه باشه.
برندون خودش با پلیس تماس گرفت و وقتی پلیس رسید سر صحنه جرم، هنوز آهنگ test drive با صدای بلند پلی بود و برندون خودکشی کرده بود اما، موفق...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Amin~]

چیزی که بدتر از همه ایناست پلیس نتونست زودتر از رسیدن عکس‌های بیانکا به خانواده‌اش اطلاع بده که خبر راست بوده.
بعداز دستگیری، پلیس متوجه شد که برندون توی نوت گوشیش، مو به موی جزئیات قتلِ بیانکارو برنامه‌ریزی کرده بوده و حتی سرچ‌های گوگلش سوال‌هایی بودن برای اینکه چطور بهتر بتونه بیانکارو خلاص کنه؛ مثل چطور با چاقو به جریان شریان کاروتید ضربه بزنیم که موجب مرگ شه؟
اما درنهایت توی دادگاه‌هایی که برای برندون تشکیل میشه بهش حکم حبس ابد رو میدن، با امکان آزادی مشروط بعداز ۲۵ سال؛ یعنی اطراف سال ۲۰۴۴، برندون میتونه از شرایط آزادی مشروط واجد بشه.

منبع: Redrum