خب.....نمیشه با یه جلمه بترسونی؟![]()
صبح بلند میشی و میبینی یه عکس از خودت که خوابی توی گوشیت هست که مال دیشبه ولی تو دیشب توی خونه تنها بودی!
خب.....نمیشه با یه جلمه بترسونی؟![]()
نه
با تاریک شدن اطراف سرتو بلند میکنی و با تعجب میگی مگه الان روز نیست؟ همون موقع صدای وحشتناکی از موبایلت بلند میشه به موبایلت نگاه میکنی که میبینی صفحه اش خاموش و روشن میشه با عصبانیت گوشیت رو تکون بدی تا چند ثانیه خاموشه بعد یهو روشن میشه و تصویر وحشتناکی روش مشخص میشه جیغ میکشی و گوشی رو پرت میکنی توی یه گوشه اتاق توی خودت جمع میشی و درحالی که از ترس میلرزی صدایی مثل جویدن از بیرون اتاقت میاد با ترس بلند میشی و وارد حال میشی خانواده ات رو میبینی درحالی که اعضای بدنشون همه جا ریخته عکس همون موجودی که عکس رو توی گوشیت دیدی روده یکی رو میزاره توی دهنش و مثل ماکارونی میخوره! از ترس خشکت میزنه اون هیولا که متوجه تو میشه سرشو بلند...
خسته نباشی تکراری بودخب.....
صبح بلند میشی و میبینی یه عکس از خودت که خوابی توی گوشیت هست که مال دیشبه ولی تو دیشب توی خونه تنها بودی!
ببین پسرم خیلی چیزا هستش چندش نیست ولی ترسناکه
یه روز پاشی و ببینی که هیشکی نه صداتو میشنوه نه وجودتو حس میکنه انگار اصلا از اول وجود نداشتی
چشم مادرم تلاش میکنمببین پسرم خیلی چیزا هستش چندش نیست ولی ترسناکه
مثل جن روح موجودات تخیلی
تو که قوه تخیل قوی داری با اینا داستان بساز اشتهای منم کور نکن
آخه هیولای آدم خارم شد ایده
شبیه فیلم شد نه نمیترسم همه رو اذیت میکنم تا عقده های تمام سالهای زندگیم تموم شه بعدش ناراحت میشمیه روز پاشی و ببینی که هیشکی نه صداتو میشنوه نه وجودتو حس میکنه انگار اصلا از اول وجود نداشتی
شبیه فیلم شد نه نمیترسم همه رو اذیت میکنم تا عقده های تمام سالهای زندگیم تموم شه بعدش ناراحت میشم
خوانوادت ندونن تو کی هستی و کلا فراموشت کرده باشن