متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

معرفی کتاب بازی جوانمردانه | ایو رادسکی

  • نویسنده موضوع Harry_QW
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 86
  • کاربران تگ شده هیچ

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,810
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
معرفی کتاب بازی جوانمردانه

کتاب بازی جوانمردانه نوشته ایو رادسکی است که با ترجمه آرتمیس مسعودی منتشر شده است. این کتاب راه حلی برای تغییر بازی است، وقتی کارهای زیادی برای انجام دادن و شور و شوق زیادی برای زندگی کردن دارید.

درباره کتاب بازی جوانمردانه

نویسنده کتاب بازی جوانمردانه، ایو رادسکی با پانصد زوج در سراسر جهان صحبت می‌کند و تلاش می‌کند براساس زندگی این جامعه آماری، چهار قانون اصلی برای بازی و صد کار به زوجین بدهد تا هر یک بر اساس ارزش‌های مشترک و رعایت حداقل استانداردهای متداول، سهم منصفانه خود را از وظایف خانه‌داری و فرزندپروری که از منابع اصلی تعارض و اختلاف در بسیاری از ازدواج‌ها است بپذیرند و انجام دهند. این کتاب سعی دارد زندگی شیرینی برای آدم‌ها بسازد.
 
امضا : Harry_QW

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,810
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2
خواندن کتاب بازی جوانمردانه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام زوج‌هایی که به دنبال زندگی شاد هستند پیشنهاد می‌کنیم.
 
امضا : Harry_QW

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,810
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
بخشی از کتاب بازی جوانمردانه

وقتی سه ساله بودم و مادرم برادرم را باردار بود، پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادرم به انتخاب خودش از گرفتن نفقه صرف‌نظر کرد تا رنجشی ایجاد نشود و در خانه‌ای تک‌والدی درحالی‌که در نیویورک‌سیتی به‌عنوان استاد مددکاری اجتماعی، تمام‌وقت کار می‌کرد، من و برادرم را بزرگ کرد. شغل پردرآمدی نبود اما او کاری می‌کرد کفاف خانواده‌مان را بدهد، یا شاید من این‌طور فکر می‌کردم. تا این‌که اولین اخطار تخلیه را از زیر در، داخل آپارتمان‌مان انداختند. مادر تمام روز تدریس می‌کرد، من و برادرم را از مدرسه برمی‌داشت، به دندان‌پزشکی بالای شهر می‌برد، با پرستار بچه به خانه‌مان در پایین شهر برمی‌گرداند و باز... برمی‌گشت سر کارش. وقتی پاکت نامه را روی زمین دیدم، بازش کردم، نامهٔ داخلش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Harry_QW

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,810
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4
او به قولش عمل کرد و ما ناچار نشدیم از آن‌جا برویم اما من از همان وقت متوجه شدم زندگی چقدر برایش دشوار است زیرا صددرصد بار خانه روی دوش او بود. یادم هست در طول سال‌هایی که شخصیتم شکل می‌گرفت، در موقعیت‌های مختلف در پایان یک روز طولانی و طاقت‌فرسای دیگر، به او، به مادر ایده‌آلی که تلاش می‌کرد همهٔ کارها را تمام و کمال انجام بدهد، نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم: من هرگز این‌طوری نمی‌شوم. وقتی بزرگ بشوم، یک شریک واقعی برای زندگی‌ام انتخاب می‌کنم. با وجود آن‌که از قبل الگویی نداشتم، یک روز تصمیم گرفتم در زندگی مشترکم، همکاری پنجاه/پنجاه بسازم و حفظش کنم.

سخت کار کردم. توانستم کالج را تمام کنم و وارد دانشکدهٔ حقوق بشوم. همان موقع مردی را که می‌توانست شریک زندگی‌ام شود، دیدم. زو در مورد سِت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Harry_QW

موضوعات مشابه

عقب
بالا