بابا از توی آشپزخانه پرسید: صبا بیام؟ هول شدم و یواش به خودم گفت: کاش پری غلط دیکته وجود داشت و به داد من می رسید.
همان وقت، یک پری کوچولو اندازه یک سنجاقک نشست روی دفترم. تعجبم را که دید پرسید: چرا این طوری نگاهم می کنی؟ مگر صدایم نکردی؟
زود او را توی دستم گرفتم و توی گوشش گفتم: امروز بابا می خواهد به من دیکته بگوید اصلا نمی خواهم خراب کاری کنم ولی کلمه های سخت را یاد نمیگیرم