متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان آئورا | GHAZAL NAROEE / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع M.JOUDI❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 169
  • کاربران تگ شده هیچ

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
959
پسندها
67,103
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»

رمان «آئورا» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.JOUDI❁

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
959
پسندها
67,103
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2

«فصل اول: ایستگاه خاطرات»

انگار روی هر تکه ابر، یک ملاقه سوپ گوجه ریخته بودند. ابرهای نارنجی و کثیفی که برای فردا باید حسابی شسته می‌شدند؛ به همین دلیل، خورشید کم‌کم وسایلش را جمع کرد و غزل خداحافظی‌اش را خواند. (حال و هوای غروب را عالی توصیف کردید ولی منظورتان از شسته شدن این بود که قرار بوده بارون ببارد یا این که برای فردا از این حالت سرخی دربیایند؟ بهتر است یک اشاره کنید که این قسمت واضح شود.)
آفتاب‌گردان‌های اطراف خیابانِ «پارکر»، حسابی آفتاب گرفته بودند و حال به استقبال چرت شبانه می‌رفتند. همه چیز آرام بود و خبری از تشویش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M.JOUDI❁

MAEIN

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,988
پسندها
5,006
امتیازها
27,173
مدال‌ها
16
سن
22
  • مدیر
  • #3
۱۱
کاش کتاب شیمی را می‌آورد و باقی‌اش را می‌خواند. از دور ماریا را چند نیمکت جلوتر می‌دید. (ماریا چه حالاتی داشت؟ درحال انجام چه کاری بود؟ چند ویژگی او را بگویید تا مخاطب گمان کند خود نیز همراه با نیتن به او نگریسته است). از اینکه (این که) او به انتهای کلاس فرار کرده بود، شوکه (حالات شک شدن را وصف کنید) همان‌جا به زمین نگاه می‌کرد. در یک چشم بهم زدن، اخم کرد و سراسیمه (سراسیمگی را توصیف کنید) به او نزدیک شد. نیتن به سرفه افتاد.
خشم اژدهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

تیا

نو ورود
سطح
9
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
1,438
امتیازها
9,503
مدال‌ها
8
  • #4
پارت ۲۱

- تا وقتی هسته وجودش رو پیدا نکردی، به این شهر برنگرد!
و این آخر کار بود. ماجرای گارودها همانطور گنگ و نیمه تمام ماند و دیگر کسی نفهمید آن‌ها که بودند، چه شخصیتی داشتند و حتی دقیقا چه شکلی بودند(اینجا، جا داشت یکم بیشتر از گارودها توصیف کنید. به خصوص ظواهرشون)..موجودات یک وجبی خرابکاری که ماجرایی ساختند و رفتند!
ماجرایی که انتهایش نامشخص بود. گارودهای نگران، در سطح زمین پخش شده بودند و ممکن بود هسته قدرت سوزان را هرگز پیدا نکنند!
هیچ‌کس حتی فکرش را هم نمی‌کرد در آن روز طولانی لعنتی که عقربه‌هایش قصد حرکت نداشتند، چه بر سر نیت آمد! هر نیم ساعت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا