- ارسالیها
- 444
- پسندها
- 1,944
- امتیازها
- 12,213
- مدالها
- 9
- نویسنده موضوع
- #1
وقتی که دستای باد، قفس مرغ گرفتارو شکست
شوق پروازو نداشت
وقتی که چلچله ها خبر فصل بهارو می دادن
عشق آوازو نداشت
دیگه آسمون براش فرقی با قفس نداشت
واسه پرواز بلند تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز توی ابرها سوی جنگل های دور
دیگه رفته از خیال اون پرنده ی صبور
اما لحظه ای رسید
لحظه ی پریدن و رها شدن میون بیم و امید
لحظه ای که پنجره بغض دیوارو شکست
نقش آسمون صبح میون چشهاش نشست
مرغ خسته پر کشید و افق روشنو دید
تو هوای تازه ی دشت به ستاره ها رسید
لحظه ای پاک و بزرگ دل به دریا زد و رفت
با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت
رفت.......
منبع:alkaya.blogsky.com
شوق پروازو نداشت
وقتی که چلچله ها خبر فصل بهارو می دادن
عشق آوازو نداشت
دیگه آسمون براش فرقی با قفس نداشت
واسه پرواز بلند تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز توی ابرها سوی جنگل های دور
دیگه رفته از خیال اون پرنده ی صبور
اما لحظه ای رسید
لحظه ی پریدن و رها شدن میون بیم و امید
لحظه ای که پنجره بغض دیوارو شکست
نقش آسمون صبح میون چشهاش نشست
مرغ خسته پر کشید و افق روشنو دید
تو هوای تازه ی دشت به ستاره ها رسید
لحظه ای پاک و بزرگ دل به دریا زد و رفت
با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت
رفت.......
منبع:alkaya.blogsky.com