نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

نقد همراه نقد همراه آئورت بی‌دریچه/ هدیه امیری | توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع MAEIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 113
  • کاربران تگ شده هیچ

MAEIN

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,033
پسندها
5,102
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390 (1).jpg

با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»

رمان «آئورت بی‌دریچه» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقدان خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #2
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #5
نوشتار ساده است و فاقد عمق درگیری عاطفی و وضوح در توصیف. نثر تا حدودی آرام و به شدت بر دیالوگ تکیه دارد، بدون اینکه محیط یا عمق احساسی را با توصیف‌های قدرتمند یا تک‌گویی‌های درونی غنی کند. این باعث ایجاد گسست بین خواننده و شخصیت‌ها می‌شود و درگیر شدن کامل با مبارزات و احساسات آنها را دشوار می‌کند...پارت‌ها بررسی و یک نقد کامل و با جزئیات لازم برای بهبود پارت‌ها به شما ارائه شده است.
***
انگلیس[۱] شهر لندن[۲]
- باختی!
به گوش‌هایش شک کرد؛ ناباورانه پرسید:
- دورغه... نه؟
و چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #3
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #6
در این پارت که در تقاطع جنایت-پلیس، تراژدی قرار دارد صحنه‌ای پر تنش و شدت احساسی را به نمایش می‌گذارد. با این حال، این قطعه به خصوص در نثر و شخصیت پردازی آن خالی از ایراد نیست.
***
بی‌خیال شانه‌ای بالا انداخت. اما نمی‌گذشت از «نه» گفتن به خواسته‌هایش و حالا این پسرکِ هفده‌ساله می‌خواست سد راهش شود؟ چه خیال پوچی!
صدایش را بالا برد:
- بیارش!
این‌که مخاطبش چه کسی بود را نفهمید، پراز ابهام نگاهش می‌کرد. درِ کهنه و زنگ‌خورده با صدای بدی باز شد! این شیطان به اصلاح «همه‌چیزدار» وسعش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #4
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #7
"دیالوگ و مونولوگ در این پارت شدت احساسی را ایجاد می‌کند و طرح را به پیش می‌برد، لیک ضعف‌های خاصی را نیز آشکار می‌کند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت"
***
بغض به گلویش چنگ زد:
- چرا نه؟ میگه نجاتت میده!
- می‌دونی ازت چی می‌خواد؟
ساده‌لوحانه درحالی‌که مخابطش برادری بود که پشتش ناله می‌کرد؛ جواب داد:
- آره؛ میگه من‌ رو می‌خواد.
مرد قوی هیکلی که اسمش را نمی‌دانست، با شنیدن این جمله خندید. بلند‌بلند خندید. شیطان اما در لحظه صدا بلند کرد:
- گم‌شو بیرون!
این‌که صدای بسته شدن در آمد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

(Luna)

پرسنل مدیریت
مدیر تالار
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,226
پسندها
13,339
امتیازها
38,673
مدال‌ها
22
  • مدیر
  • #5
#پارت ۱۱ ***
»حال«
با تر کردن لبش هم چو روزهایی که از دنده ی چپ بیدار شده بود و تا شب اعصاب درستی نداشت حرفش را کوتاه و در جمله ای دستوری خلاصه کرد
(برای بیان صحیح احساسات و انتقال آن به بهترین نحو باید از جملات و کلماتی استفاده کرد که برای مخاطب ملموس باشد و همینطور زیبایی و جذابیت خود را حفظ کند. نویسنده بجای اینکه از دو واژه هم معنی کوتاه کردن و خلاصه کردن پشت سر هم استفاده کند؛ می توانست یکی را حذف و بجای استفاده از عبارت جمله دستوری حالت امری بودن جمله را بیان میکرد که با توجه به یک کلمه ای بودن دیالوگ و جمله این امر برای مخاطب بدیهی است؛ و یا با ذکر کردن بالا بودن تن صدای گوینده مهر تایید به امری بودن آن میزد)
- برید.
با ورودش به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #6
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #17
"در این پارت، دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها از چند موضوع مرتبط با کیفیت نثر، محتوا و همسویی ژانر رنج می‌برند؛ که نیاز به پردازشی عمیق دارند."
***
و او دختری بود از جنس لطافت، طراوت و محبت که یقین که داشت در این موقع شب، برای کسی نبودش در آن چهار دیواری خانه ارزشی ندارد و می‌دانست کسی انتظار این تنِ یخ زده را نمی‌کشد.
پلک‌هایش را محکم بر هم فشار داد؛ خودش هم نمی‌دانست چه مرضی‌ست...

تک‌گویی درونی شخصیت داستان، به‌ویژه در بخشی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #7
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #18
"در این پارت، دیالوگ و مونولوگ از چند نقطه ضعف مرتبط با کیفیت نثر، عدم عمق محتوا و ناهماهنگی با لحن مورد انتظار در رابطه با ژانر رنج می‌برد."
***
- خانوم، کجا ببرم؟
به ماريا نگاهی کرد و بدون فوت وقت صدایش را بالا برد:
- ديان!
فی‌الحال خودش را رساند، نفسی کشید و همزمان که سر خم می‌کرد گفت:
- بله خانوم؟
با دست، اشاره‌ای به ماريای چمدان به دست کرد و دستوری امر کرد:
- چمدون رو با احتیاط توی ماشین بذار.
سرش را خم کرد و چشمی گفت و به سمت ماريا رفت، بی‌آن که به ماریا نگاه کند گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #8
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #19
***
همزمان که دیان ترمز دستی را بالا کشید، تکه‌‌ش را از شيشه‌ی ماشين گرفت.
دیان: خانوم؟ رسيديم.
بی‌حرف از ماشين پياده شد، دیان چمدان‌ها را پایین آورد، با صدای پسری نگاهشان کردند:
- سلام خانومِ رادمهر. آقای روبرت، من و دوستم رو فرستادند که درخدمتون باشيم.
نیشخندی زد؛ این بذل و بخشش‌ها از روبرت بعید بود!

نگاهی به ديان کرد که دسته‌های چمدان را به سمتشان هل داد و با گفتن«اين‌ها رو ببريد» مطیع، سر تکان داد و هر کدام، دسته‌ی چمدانی را گرفته و به سمت فرودگاه رفتند.
با تر کردن لبش روبه دیان گفت:
- پس ديگه سفارش نکنم؛ هوای همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,350
پسندها
24,063
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #9
"نقد کلی همراه رمان آئورت بی‌دریچه"
پارت #20
"این قطعه حاوی دیالوگ‌های شدید و تک‌گویی درونی است، لیک از ضعف‌های متعددی رنج می‌برد که بر عمق احساسی، واقع گرایی و همسویی آن با ژانر تأثیر می‌گذارد"
***
«فلش‌بک»
- داداش؟
با صدای پر تنش خواهرش اخم مابین ابروهایش نشست.
- جانم مینا؟
- داداش... داداش توروخدا بیا.
دندان سایید.
- کجایی؟ کجایی تو؟
صدای خواهرش، رفته‌رفته تحلیل می‌رفت:
- بیا داداش... بیا کیاراد!
بوق ممتد در گوشش، خشمش را زیاد کرد، با حرص بلند شد و کامران در نزده وارد اتاق شد، با همان اخم‌های درهم و خطرناک نگاهش کرد، کامران اما بهایی نداد و با قدم‌های بلندی خودش را به میز ریاستش رساند:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Łacrîmosã
  • sparkle
واکنش‌ها[ی پسندها] (Luna)
عقب
بالا