1.
شب یلداست، شبی پر شده از وصف نهان
شبی سرد و پاییزی در بین آغوش جهان
کینهها رخت بسته و چیزی به جز شادی نماند
دلهای فرتوت پیر، شد حتی ز خنده جوان
سرشار از عشق و محبت، سرشار از آغوش گرم
این را باز بار دگر به ما ثابت کرده زمان
چه زیبا غم دگرگون شده به لبخندی خوش
با همین لبخندها هم شیرین شده کام دهان
تبدیل به یقین شده آن همه تردید و شک
اعتماد نشسته جای آن همه حدس و گمان
وصال عاشق و معشوق در این شب ماندنیست
رو شود هر چه زمین دارد از این لطف نهان