- تاریخ ثبتنام
- 13/2/21
- ارسالیها
- 1,065
- پسندها
- 3,200
- امتیازها
- 19,173
- مدالها
- 15
سطح
13
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1

و دوباره تماس قطع شد. اجازه نمیداد ردش را بزنیم. "کاهه" داشت به افراد گروهش علامت میداد که تلفن بعدی زنگ خورد و من بار دیگر صدای ساختگی و زمختش را شنیدم:
- همون ترانهی محبوبمونه. آنمان نباران... دو دو اسکاچی؟ "چی"ش به تو بیفته که من دق میکنم عزیز دلم.
- کثافت... کثافت... عوضیِ کثافت!
- اینجوری نکن با من! حرص که میخوری قشنگتر میشی. دلت بیشتر از این کادو میخواد؟
سهباره تماس قطع شد. عرقی که در این خنکای شب از بین موهایم راه میگرفت، از گردنم میگذشت و به تیغهی کمرم میرسید، حالم را بدتر میکرد. لرز تمام تنم را گرفته بود. صدای "آنی مانی کَ...لا...چی" بلند شد و سلیمانی دوان دوان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.